اعتراضات علیه رژیم جمهوری اسلامی سرآغاز یک جنبش استقلال ملی است.
خطبه قرآنی رئیس جمهور ایران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در هفته گذشته به صراحت نشان داد که جمهوری اسلامی یک عضو غیرعادی در سازمان ملل است.
جمهوری اسلامی حتی ادعای دولت – ملت بودن هم ندارد. آیتالله روحالله خمینی در پی انقلاب اسلامی که در سال ۱۹۷۹ رهبری آن را بر عهده داشت، اعلام کرد: «اسلام با ملیگرایی مخالف است.» او به منتقدان خود هشدار داد: «ما نیازی به افرادی نداریم که میخواهند بخشی از یک ملت باشند. ما به افرادی نیاز داریم که مسلمان باشند.»
رژیمی که او تأسیس کرد، تفسیری افراطی از اسلام را پذیرفته است که هیچ حاکمیت مشروعی را جز حکومت جهانی خداوند به رسمیت نمیشناسد. این حاکمیت بر روی زمین توسط روحانیونی اداره میشود که با وجود اینکه موظف به تعامل با سایر دولت-ملتها هستند، آنها را اساساً نامشروع میدانند و متعهد به سرنگونی آنها هستند. برخلاف جناح لیبرال و کمونیست، در سیستم آنها جایی برای “مردم” وجود ندارد، که اگر جرات مخالفت با قوانین و نهادهای مقرر شده الهی را داشته باشند، ممکن است به طور مشروع زندانی یا اعدام شوند.
این یک سیاست عجیب و غریب است. چگونه آن را به زبان سیاسی عادی توصیف کنیم؟ این یک رژیم استعماری است. شاید نوعی عجیب و غریب، که در آن سلب مالکیت از درون به جای بیرون اداره میشود. اما استعمار است. منابع ملی ایران برای حمایت از یک پروژه خارجی غارت میشود: انقلاب جهانی شیعه. هدف آن انقلاب این است که دکترین شیعه را به طور جهانی گسترش دهد، اسرائیل را نابود کند، جنگ زمینی همه علیه همه ایجاد کند، و بنابراین شرایط را برای آخرالزمان نهایی، زمانی که امام دوازدهم برای رهبری نیروهای مسلمان بازمیگردد، ایجاد کند. رژیم تحت تأثیر چنین ملاحظات هزارهای، محدودیتهای سیاسی «عادی» را نادیده میگیرد و برای مثال، استفاده از سلاحهای هستهای را در صورتی که این هدف نهایی را تسریع کند، منطقی و موجه میداند.
این پروژه برای اکثر ایرانیان به اندازهی اکثر خوانندگان این مقاله بیگانه است. بدیهی است که آنها نمیخواهند کشورشان قربانی آن شود. پیوند تاریخی عمیقی مثلاً بین آنها و قوم اسرائیل وجود دارد که به زمان کوروش کبیر برمیگردد. بنابراین، مردم ایران باید با سطوحی از استثمار اقتصادی و نابودی قانونی برابر با آنچه الجزایریها در زمان فرانسویها یا کنیاییها در زمان بریتانیا تجربه کردند، مواجه شوند. و به ناچار واکنشی مشابه ابراز کنند. تظاهراتی که از زمان قتل دولتی مهسا امینی ۲۲ ساله در سال گذشته آغاز شده است، صرفاً آنطور که رسانههای خارجی گزارش میدهند، به منظور تأمین حقوق بیشتر برای زنان نیست. آخر هفته قبل، در سالگرد آن قتل، با وجود حضور گسترده نیروهای رژیم، تظاهرکنندگان در بسیاری از شهرهای ایران شعار «میجنگیم، میمیریم، ایران را از این رژیم اشغالگر پس میگیریم» را تکرار کردند. این یک جنبش برای استقلال ملی است.
«استعمار در یک کشور» ممکن است غیر شهودی به نظر برسد، بنابراین اجازه بدهید تأملی در مورد چگونگی نمایش ویژگیهای کلاسیک استعمار در ایران داشته باشیم.
اولاً، مسیر تاریخی توسعهی سیاسی ایران قطع شده است. این خط سیر اولین دموکراسی پارلمانی خاورمیانه را در سال ۱۹۰۶ ایجاد کرد. در دهه ۱۹۲۰، این کشور به سمت یک سیستم قانونی سکولار حرکت میکرد که تضمینکنندهی آزادی بیان و عقیده و برابری زنان و اقلیتهای مذهبی بود. این نوآوریها از سنتهای سیاسی که به ایران باستان باز میگردد، پدید آمدند. جمهوری اسلامی در تلاش برای از بین بردن آنها به جنگ تاریخ و فرهنگ پارسی پرداخته که منجر به خسارات ویرانگر به میراث فرهنگی جهانی شده است. برای مثال، رژیمی که به معابد و کاخهای باستانی توجهی نمیکند، مکانهای میراث جهانی را به بالاترین پیشنهاد میفروشد. تاکید معترضان بر هنر و شعر فارسی ناشی از انزجار گسترده از این تخریب است.
این مقاله از وبسایت نیواستیتسمن ترجمه شده است:
https://www.newstatesman.com/international-content/2023/09/islamic-republic-colonised-iran?s=35