نظریهپردازانِ جوراب سفید و توسعهنیافتگی
[روشنفکران رانتی و آدرسهای غلط]
تینا قاضیمراد- یادداشت میهمان
سالها پیش، یکی از روشنفکران پرطرفدار میان اصلاح طلبان، محمود سریع القلم در سخنرانیاش، پوشیدن جوراب سفید را از دلایل توسعهنیافتگی ایران دانست. سریع القلم البته تنها نیست، اگر جمهوری اسلامی در تولید هر چیزی شکست خورده باشد، در تولید روشنفکر گوی سبقت را از تمامی رقیبان ربوده است. روشنفکرانی که در آمریکا و اروپا درس خواندهاند و در معروفترین دانشگاههای ایران استاد هستند، اما تنها فایده دستاوردهای آکادمیک آنها خریدن اعتبار برای جمهوری اسلامی است. همواره به هنگام موضع گیری سیاسی در لباس بی طرفی و دوری از افراط، بقای نظام برایشان اولویت داشته است. رنانی نیز نام آشنای دیگری است، اقتصاددانی که همین اواخر نه تنها مردم را مقصر، بلکه زبان فارسی را از عوامل توسعه نیافتگی دانست.
انگار قرارداد نانوشتهای میان روشنفکران تربیت شده در جمهوری اسلامی وجود دارد که همه مقصرند به جز مقصران اصلی وضع موجود. روشنفکرانی که در زمانه آرامی به نقد سیاست های جمهوری اسلامی می پردازند و در بزنگاه، مردم را دعوت به مطالعه و صبر میکنند، اگر فردی نیز اعتراض کند مریدان استاد مدارک و کتابهای فراوان استاد را به او گوشزد میکنند تا مطالعه کند و افراطی نباشند. اگرچه ادعا ارتباط رنگ جوراب و توسعه در نگاه اول مضحک به نظر میرسد، اما در واقع بخشی از ترفندی رایج میان روشنفکران رانتی جمهوری اسلامی است: انداختن تقصیر توسعهنیافتگی به گردن مردم.
این نگاه، پیشفرضی خطرناک دارد: اینکه در ایران نظامی وجود دارد که نظرات و ترجیحات مردم را بازتاب میدهد. تنها در چنین نظامی میتوان مردم را مسئول عقبماندگی دانست. اما در ایران، تیغ تیز استبداد، رابطهی مردم با قدرت سیاسی را قطع کرده است. اینجا نه امکان تأسیس احزاب واقعی وجود دارد، نه مجلس، نمایندهی واقعی مردم است. ثروت و قدرت در انحصار گروهی محدود است که با توزیع رانت، سازوکارهای ناکارآمد را حفظ میکنند. فقدان مفهوم نمایندگی در ایران، نه تنها در پارلمان، که در نهادهای صنفی، اتحادیههای تجاری، کارگری و کارفرمایی و حتی وکالت حقوقی به وضوح قابل مشاهده است. در نتیجه هیچ چیز از نتایج حکمرانی حاکم بر ایران، بازتاب ملی به مفهوم اراده جمعی ندارند و بابت نتایجش، مردم شایسته ملامت نیستند.
در این شرایط، چرا برخی روشنفکران اصرار دارند مردم را مقصر جلوه دهند؟ در چنین آشفته بازار فقدان آزادی علمی و سانسور محتواهای آلترناتیو، این ایدهها یکهتازی میکنند و در یک پاسکاری استمراری، نهایتا مردم را شایسته همین حاکمیت میدانند. آخرین نمونهاش را میشود در سخنان جامعهشناس تازه مد شده یافت که مردم کتاب نخوان را شایسته آزادی نمیداند.
ساز و کار رانت نیز چنین نظام فکری را مستحکم میکند. همانطور که رانت اقتصادی باعث ناکارآمدی ساختارهای مالی میشود، رانت سیاسی نیز فضای ایدهها و اندیشهها را آلوده میکند. در چنین آشفته بازاری، تریبونها نصیب کسانی میشود که به بقای نظام کمک کنند. و چه راهی مؤثرتر از مقصر جلوه دادن مردم برای حفظ وضع موجود؟
ترفندشان نیز قدیمی شده است: روشنفکران رانتی، ابتدا با نقدهای گزنده از جمهوری اسلامی، در میان مردم جایگاه پیدا میکنند. اما در بزنگاههای حساس، آنگاه که وقت ارائهی راهحل فرا میرسد، مسیر را عوض میکنند و مردم را مسئول عقبماندگی معرفی مینمایند. اینکه ملتی را که حتی برای برگزاری یک جشن ملی خود نیاز به مجوز دارد، که از رقصیدن در خیابان میترسد و که آزادی پوشش را با خطر مرگ تاخت میزند، ناپخته و توسعهنیافته بنامیم، نشانهای از شیادی و وقاحت است.
مردم ایران، علیرغم سرکوبهای خونین، در سالهای اخیر بارها با آگاهی از خطر مرگ و زندان، به خیابان آمدند و علیه استبداد فریاد زدند. اما روشنفکرانشان، همانهایی که با از دست دادن کرسی تدریس، زمین و آسمان را به هم میدوزند، این مردم را ناپخته مینامند و توصیه میکنند که بیشتر کتاب بخوانند. مردمی که تمام سرمایهشان را با تورم و آزادیشان را با استبداد از دست دادهاند، حالا باید متهم به افراطگرایی هم باشند!
علت این رفتار روشن است: امنیت شغلی روشنفکران رانتی در گروی همین فریب است. اگر ایران کشوری آزاد بود، چنین روشنفکرانی امکان رشد قارچگونه نداشتند و بازار سخنان بیپشتوانهشان کساد میشد. اما وجود جمهوری اسلامی، بقای این جریان را تضمین میکند. به همین دلیل، هر بار که نظام به چالش کشیده میشود، این روشنفکران بار مسئولیت را از دوش حاکمیت برمیدارند و آن را بر دوش مردم میگذارند.