بررسی شش مدل ممکن برای انقلاب ملی در ایران
مدل اول:
مدل ستیز کمخشونت
اندیشکده مسائل ایران، شش مدل تغییرِ ممکن در ایران که در مقاله اخیر اشاره شده را جداگانه بررسی میکند.
در مدل انتقال قدرت از طریق ستیز کمخشونت یکی از مدلهای مهم تغییرات سیاسی در دنیای مدرن است. این مدل بر اساس اعتراضات مردمی، نافرمانی مدنی و گاهی حمایتهای بینالمللی تعریف میشود و معمولاً به سقوط حکومتهای اقتدارگرا یا تغییرات اساسی در ساختارهای قدرت منجر میشود. نمونههای موفق این مدل در انقلاب “قدرت مردم” فیلیپین (۱۹۸۶)، انقلابهای ضدکمونیستی اروپای شرقی (لهستان، چکسلواکی، مجارستان) و موارد مشابه رخ داده است. اما در کنار این موفقیتها، مواردی مانند هنگکنگ و ونزوئلا نشان دادهاند که موفقیت در این مدل همیشه تضمینشده نیست.
در این مقاله، با بررسی جزئیات انقلاب “قدرت مردم” در فیلیپین، به دلایل موفقیت و عوامل کلیدی این مدل پرداخته و سپس نمونههای ناموفق و درسهای آنها را بررسی میکنیم.
انقلاب قدرت مردم فیلیپین (۱۹۸۶): مطالعه موردی
فردیناند مارکوس از سال ۱۹۶۵ بهعنوان رئیسجمهور فیلیپین به قدرت رسید و با اعلام حکومت نظامی در ۱۹۷۲، قدرت خود را تثبیت کرد. فساد گسترده، سرکوب مخالفان و تضعیف نهادهای دموکراتیک، حکومت او را به یک رژیم اقتدارگرا تبدیل کرد.
قتل رهبر اپوزیسیون، بنینو آکینو در سال ۱۹۸۳ نقطه عطفی در اعتراضات مردمی شد. این اتفاق مردم را به خیابانها کشاند و جنبش قدرت مردم را شکل داد.
در سال ۱۹۸۶، مارکوس انتخاباتی برگزار کرد تا مشروعیت خود را بازسازی کند. اما تقلب آشکار در انتخابات، اعتراضات مردمی را شعلهور کرد.
همسر بنینو آکینو، کورازون آکینو، به نماد مقاومت مردم تبدیل شد. او رهبری جنبش را بر عهده گرفت و خواستار تغییر مسالمتآمیز شد.
میلیونها نفر از مردم در خیابانهای مانیل دست به اعتراض زدند. این اعتراضات با همکاری نهادهای مذهبی، نظامیان ناراضی و رهبران مدنی، مارکوس را در وضعیت بحرانی قرار داد.
مارکوس در نهایت تحت فشار مردم و حمایتهای محدود جامعه بینالمللی مجبور به ترک قدرت شد و به هاوایی تبعید گردید.
کورازون آکینو توانست بهعنوان یک رهبر فراگیر، قوی و نمادین مردم را متحد کند.
کلیسای کاتولیک و بخشی از ارتش، به جای سرکوب مردم، از آنها حمایت کردند.
ایالات متحده و برخی کشورها، تحت فشار افکار عمومی، مارکوس را تنها گذاشتند و نقش بسیار مهمی در پیروزی انقلاب فیلیپین داشتند.
مدلهای مشابه موفق: انقلابهای ضدکمونیستی اروپای شرقی
لهستان:
جنبش “همبستگی” به رهبری لخ والسا با استفاده از نافرمانی مدنی و اعتصابات عمومی، نقش کلیدی در پایان دادن به حکومت کمونیستی ایفا کرد.
در نهایت حمایت گسترده مردمی و مذاکرههای هوشمندانه با حکومت منجر به موفقیت مخالفین شد.
چکسلواکی (۱۹۸۹):
انقلاب مخملی چکسلواکی با رهبری واتسلاو هاول و همکاری گسترده مردم، بدون خونریزی به سقوط رژیم کمونیستی منجر شد.
اتحاد فراگیر و حمایت بینالمللی یکی از علتهای موفقیت مخالفین شد.
عوامل موفقیت این مدل کمخشونت ۴ علت اصلی دارد.
۱- وجود یک رهبر نمادین و ملی و فراگیر که بتواند اقشار مختلف مردم را متحد میکند.
۲-اعتراضات مسالمتآمیز و هماهنگ و گسترده که مشروعیت حکومت را تضعیف میکند.
۳-همکاری ارتش، نهادهای مذهبی یا دیگر گروههای تاثیرگذار وکلیدی با مردم
۴-فشارهای سیاسی و اقتصادی از سوی قدرتهای جهانی بر حکومت اقتدارگرا
مدل انتقال قدرت از طریق ستیز کمخشونت، یکی از موثرترین راهکارها برای تغییر نظامهای اقتدارگرا است. اما موفقیت این مدل به عوامل متعددی از جمله وجود رهبری واحد، حمایت نهادهای کلیدی، اتحاد مردمی و فشارهای بینالمللی بستگی دارد. تجربه فیلیپین نشان داد که حتی در برابر رژیمهای سرکوبگر، انقلاب مسالمتآمیز و مردمی میتواند موفق باشد. با این حال، نمونههای ناموفق مانند هنگکنگ و ونزوئلا یادآوری میکنند که نبود این عوامل، موفقیت را دشوار میسازد.
برای ایران امروز، درسهای این مدلها میتواند راهنمایی ارزشمند برای انتقال قدرت مسالمتآمیز و کمخشونت باشد.
پانتهآ گرشاسبی، اندیشکده مسائل ایران