بحران جانشینی و دومینوی سقوط
کارون زرین – تحلیلگر سیاسی
با شدت گرفتن بحرانهای سیاسی، اقتصادی، و اجتماعی در ایران، بحث درباره سقوط جمهوری اسلامی و شکلگیری یک نظام جدید، به موضوعی حیاتی تبدیل شده است. در این میان، نقش بحران جانشینی در ساختار قدرت جمهوری اسلامی و حضور رهبر ملی به عنوان نماد وحدت و امید در رأس اپوزیسیون، دو عوامل کلیدی در تسریع دومینوی سقوط هستند.
دومینوی فروپاشی، مسئله جانشینی را به ابر بحران قدرت در جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. در حالی که اسرائیل شرایط نظم نوین را در خاورمیانه فراهم میکند، بحرانهای اقتصادی بیشترین سطح نارضایتی عمومی را برای جمهوری اسلامی رقم زده و تحقیرهای مدوام نظامی سپاه پاسداران، بلوفهای آنان را حتی برای نیروهای خودی باور ناپذیر کرده. نظام ولایت فقیه، که متکی به شخص رهبر است، امکان تابآوری در برابر کشمکشهای انتقال قدرت را ندارد و در نبود هژمون ولایت فقیه فروپاشی اجتناب ناپذیر است.
بحران جانشینی برخاسته از ماهیت ایدئولوژیک حکومتهای تمامیتخواه است. تلاش اصلی این حکومتها در دست گرفتن تمام قدرت سیاسی، نظامی و فرهنگی است تا از این طریق ایدئولوژی خود را بدون رقیب سازند. در این وضعیت، رهبر مجبور است ساحت رسمی قدرت را دور بزند و با ساخت ساحتی غیررسمی که مبتنی بر اطاعت و وفاداری است، شبکه توزیع رانت خود را رهبری کند و آن را به ساختار رسمی تحمیل نماید. در واقع، نهادهای رسمی قدرت محل نمایش اتفاقات پشت پرده هستند و نمیتوانند مستقل عمل کنند.
حکومتهای تمامیتخواه نیازمند رهبری توانمند و کاریزماتیک هستند که بتواند بین ایدئولوژی و اقناع نیروی سرکوب هماهنگی ایجاد کند. بحرانیترین نقطهی جانشینی همینجاست. رهبر بعدی، مضاف بر حمایت تودهای، باید تجسم ایدئولوژیک نظام باشد. در تمامیتخواهیها، ایدئولوژی به رهبر گره میخورد و رهبر بعدی مجبور است به همان میزان الهامبخش باشد و مشروع جلوه کند.
از زمانی که خامنهای بهعنوان رهبر انقلاب قدرت را به دست گرفت، تلاش کرد از طریق شبکهسازی در نهادهای رسمی قدرت، مراکز اقتدار را تحت کنترل خود درآورد و نیروهای وابسته و مطیع امر خود را به قدرت رساند. اقتدار پوشالی خامنهای، که نمود بارز آن در سرکوب اعتراضات مردمی و اعدام آزادیخواهان ایران نمایان است، امروز در سراشیبی سقوط قرار گرفته است. پازل فروپاشی جمهوری اسلامی قطعات مختلفی دارد اما مسائل اقتصادی سیاسی و نظامی شاید مهم ترین آن ها باشد.
سیاستهای هستهای و منطقهای جمهوری اسلامی، تحریمهای گستردهای را بر تولید و صادرات نفت کشور تحمیل کرده است. عدم شفافیت و فساد گسترده در مدیریت درآمدهای نفتی موجب شده تا این منابع بهجای سرمایهگذاری در زیرساختها و افزایش تولید، صرف مصارف غیرمولد و تأمین هزینههای نظامی و سیاستهای منطقهای نظام شود. علاوه بر این، اقتصاد تحریمی به تمرکز قدرت و ثروت در نهادهایی مانند سپاه پاسداران و بنیادهای تحت کنترل رهبری انجامیده است. امروز، مردم ایران کاهش ارزش پول ملی را با کاهش اقتدار نظامی سپاه و شکست سیاستهای بیت رهبری در منطقه مرتبط میدانند.
فرسایش شدید پایه های نظام سیاسی جمهوری اسلامی هماهنگی سیاسی منسجمی را که خامنه ای توانسته بود بین جریان های مختلف ایجاد کند به شدت تضعیف کرده است. یکی از مهمترین نشانهها برای از دست رفتن انسجام نیروهای تحت امر رهبری، انتخاب رئیسجمهور در سال ۱۴۰۳ است. ما همواره شاهد بودیم نیروهای ولایی در انتها بر سر یک گزینه اجماع میکنند تا توان رقابت آنها با جناح دیگر قدرت، که به اصلاحطلبها معروف هستند، از دست نرود. اما اختلافات سیاسی گسترده بین نیروهای مطیع مانع از ایجاد ائتلاف شد.
تضعیف سپاه پاسداران و گروههای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه، که پس از حمله ۷ اکتبر سرعت چشمگیری گرفت و تا نابودی کامل حزبالله، حماس و سقوط بشار اسد پیش رفت، منجر به فروپاشی کامل محور مقاومت شد. از دست رفتن عمق استراتژیک نظام نشان داد که پاسداران خامنهای آنچنان که دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی و دنبالههای غربی آنها ادعا میکردند، توان انجام عملیات نظامی معنادار را ندارند.
حملات موشکی سپاه به اسرائیل نشان داد که قدرت بالستیک جمهوری اسلامی با استانداردهای متعارف نظامی فاصله زیادی دارد. خامنهای در این زمینه اشاره کرد: «مسأله تعداد موشکهای شلیکشده یا موشکهایی که به هدف اصابت کردهاند، ثانویه است. مسأله اصلی، ظهور اراده ملت ایران و نیروهای مسلح در عرصه بینالمللی است.» از این جملات میتوان برداشت کرد که رهبر انقلاب شکست توانایی موشکی سپاه را پذیرفته است از این رو تلاش می کند با تحریک حس غرور ملی در میان هوادارانش از بین رفتن هژمونی نظام اسلامی را نادیده بگیرد.
جمهوری اسلامی برای انتخاب رهبر بعدی به فردی احتیاج دارد که از یک طرف توان بسیج تودهای بالایی داشته باشد و از طرف دیگر، باید بتواند بین جریانهای مختلف سیاسی و نظامی تعادل ایجاد کند که هم ائتلاف سیاسی بین جریانها بر سر جمهوری اسلامی حفظ شود و هم اقتدار بیت رهبری کاهش پیدا نکند. او همچنین موظف است تمام شعارهای انقلاب همچون مبارزه با استکبار، حمایت از مستضعفین جهان و تحمیل الگوی زندگی اسلامی را نمایندگی کند.
ایران امروز برخلاف شرح وظایف رهبر آتی، به دنبال جامعهای سکولار و مرفه است. این شکاف عمیق بین ملت و صاحبان قدرت، که رهبر مهمترین رکن آن است، جانشینی را برای جمهوری اسلامی بیش از پیش دشوار میکند. رهبر آتی ایران اگر بخواهد جامعه را نمایندگی کند، به شدت اقتدار خود را در بین نیروهای تحت امر خود از دست میدهد و اگر تن به خواسته مردم ندهد، بحران مشروعیت فعلی تشدید میشود.
خامنهای قبل از تصدی جایگاه رهبری در ایران، ۸ سال رئیسجمهور بود و از حمایت حداکثری مرموزترین چهره حکومت، یعنی هاشمی رفسنجانی، برخوردار بود. او به حد کفایت توانسته بود بین مردم چهرهسازی کند و از طرف دیگر، رفسنجانی با نفوذ خود در میان جریانهای مختلف نظامی و سیاسی و حذف رقبای قدرتمند، توانست فرایند انتقال قدرت را مدیریت نماید. اما شرایط امروز متفاوت است. نسل انقلابیهای با نفوذ تمام شده و بازیگران قدرت سیاسی به دلیل ناترازیهای سنگین اقتصادی و بحرانهای اجتماعی انسجام خود را از دست دادهاند.
موروثی شدن رهبری در جمهوری اسلامی یعنی از دست رفتن مشروعیت کامل حکومت در بین هواداران خود. جمهوری اسلامی با شعار اتمام قدرت موروثی بر سر کار آمد و ولایت فقیه را -که در ظاهر غیر موروثی است- بدیل گفتمانی خود در مقابل ایران شاهنشاهی اعلام کرد. از طرف دیگر سپاه به عنوان موثرترین بازیگر در مساله جانشینی به تنهایی نمیتواند نقشآفرین باشد. سپاه بعنوان نیروی مسلح ایدئولوژیک اسلامیون نیارمند یک رأس فرا نظامی است تا عملکردش را مشروع جلوه دهد.
جمهوری اسلامی تاکنون نتوانسته جانشینی برای رهبر فعلی معرفی کند. گزینههایی که بهصورت غیررسمی مطرح میشوند، یا در میان مردم مشروعیت کافی ندارند، یا همچون خامنهای نمیتوانند میان جریانهای مختلف سیاسی و نظامی بهعنوان محور وفاق عمل کنند. استراتژی نظام برای جانشینی همچنان مبهم است، اما تاکتیکهای آنها برای کنترل و مدیریت فضا تا حدی مشخص شده است. یکی از مهمترین عملیاتهایی که در حال انجام است؛ ممانعت از ایجاد اجماع حول جریان ملیگرایی است که سرمایه اجتماعی چشمگیری دارد و میتواند در لحظه خلا قدرت نقشآفرین باشد.
با قاطعیت میتوان بحران جانشینی علی خامنهای جمهوری اسلامی را دچار بیتصمیمی سیاسی کرده و اقدامات نمادین مانند موشکپرانیهای اخیر موجب تزلزل در اصلیترین رکن سرکوب، یعنی سپاه پاسداران شده است. همه میدانیم تا نیروی مسلح آماده به شلیک است، هیچ جنبشی پیروز نخواهد شد. روند تحولات منطقه به تضعیف بیشتر دستگاه سرکوب خواهد انجامید و با گسترش گفتمان ملیگرایی و حضور رهبری ملی-میهنی فرصتی کمنظیر برای مردم ایران فراهم شده تا به این کابوس چهلوپنج ساله پایان دهند.