نسبت اپوزیسیون ملی و تحولات سوریه

اسفندیار مزداپور

قوم‌گرایی نمی‌تواند چار‌ه‌ی ایجاد دولت مدرن در منطقه‌ای با چنین تنوع قومی و پیشینه تاریخی باشد. تحولات و سقوط شهرها یکی پس از دیگری در سوریه یک چیز را بیش از همه آشکار می‌کند؛ غیاب یک دولت ملی فراگیر.

“بهار عربی” در تحولی تاریخی باید منجر به ایجاد دولت‌های مدرن در منطقه می‌شد، اما شکاف‌های قومیتی و دینی در بسیاری از کشورها، “بهار عربی” را تبدیل به فرآیندی واپس‌گرایانه کرد که سوریه قربانی بیماری مزمن آن شد.

روس‌ها در حالی که در اروپا تحت فشار بودند و اتحادیه اروپا یکی‌یکی متحدین تاریخی آن‌ها را جذب می‌کرد، از بحران سوریه بیشترین استفاده را کردند. سیل پناهندگان و گسترش حملات تروریستی به اروپا تنها بخشی از این بسته کامل روسی برای غرب بود.

مشخص است که بازیگران فعلی توان ایجاد یک نظم پایدار در سوریه را ندارند: ترکیه و اعراب به منازعات مذهبی دامن می‌زنند. فرانسه اگرچه پیش‌تر نفوذی بر مسیحیان داشت، اما آن را یکسره واگذار کرده و بنابراین برای غرب تنها تکیه‌گاه احزاب کردی می‌ماند‌ که خود خطری جدی برای ترکیه تلقی می‌گردند.

از نقطه‌نظر چین و روسیه نیز پیکارجویانی که خود را ترکِ مسلمان می‌خوانند خطر بالقوه محسوب می‌شوند. برای اسرائیل، سوریه محل نفوذ شیعیان نزدیک به حزب‌الله و یا اهل سنت نزدیک به حماس است. برای لبنان نیز سوریه متخاصمی است که به نزاع داخلی‌اش دامن میزند. برای همه سوریه مرکز بحران است.

سوریه از منظر جمهوری اسلامی یک “ضدنظم” موثر است: چه نظمی که در لبنان شکل بگیرد و چه صلح اسرائیل و فلسطین. از سوریه می‌توان همکاری احزاب کردی را برای فشار به ترکیه برانگیخت، از غرب بر عراق تسلط داشت و اردن را از شمال نگریست. در واقع در سال‌های پس از شروع “بهار عربی” بی‌ثباتی در سوریه یکی از عوامل ثبات در جمهوری اسلامی شده و به همین دلیل با گشاده‌دستی میلیارد‌ها دلار از جیب شهروندان ایرانی هزینه چند‌پارگی سیاسی سوریه کرده است. در واقع هر اندازه که بی‌ثباتی در سوریه افزایش می‌یابد لبخند سرداران و اخوندهای تهران عمیق‌تر می‌شود.

اما پرسش اصلی نسبت اپوزیسیون ملی ایران و سوریه چیست؟

ایران پس از جمهوری اسلامی می‌تواند محور تعادل بین کشورهای گوناگون باشد. این تعادل میان چین و امریکا، اروپا، روسیه، ترکیه، اعراب و اسرائیل در منطقه تعریف می‌شود. از منظر جمهوری اسلامی این تعادل یا وجود ندارد(نزدیکی تمام و کمال به مسکو و پکن)، یا به شکلی منفی ایجاد می‌شود. اپوزیسیون ملی اما منافع ملی را جایی آشکار می‌کند که می‌تواند منافع دیگران نیز باشد.

از همین نقطه‌نظر است که مجدداً بحران در سوریه فرصت است: اگرچه اکنون جمهوری اسلامی از آن سود می‌برد اما می‌توان آدرس جدیدی را به دیگران ارائه داد: خطرات امنیتی کشورها در یک نظم نوین می‌تواند با نقش‌افرینی مثبت تهران (در قالب یک دولت ملی) برطرف شود. کلید قفل بحران سوریه در دستان دولت ملی ایران پس از عبور از جمهوری اسلامی است.

روند تحولات در ایران به سمت بازگشت دولت ملی در روند یک انقلاب ملی‌ است. پرهیز از قوم‌گرایی و روند سکولار جنبش‌های اخیر در ایران از یکسو و وجود رهبری شاهزاده رضا پهلوی که دارای اقتدار کاریزماتیک و تاریخی از سوی دیگر است می‌تواند روند احیای دولت ملی در ایران را تسریع کند و برگ اصلی تحولات در منطقه باشد.

“بهار عربی” نتوانست آغازگر ایجاد دولت‌های مدرن در منطقه باشد، شاید انقلاب ملی ایران تسکینی برای بین‌النهرین و کشورهای شام شود. باید منتظر ماند.

Total
0
Shares