سیاست ایرانی چالشهای فراوانی دارد اما دچار لاغری مفرط است و همین عارضه که محصول سرکوب عمیق و گسترده از یکسو و دستکاریهای امنیتی جمهوری اسلامی ازسوی دیگر است، تبعات سهمگینی داشته و مشکلات فراوانی برای ملت ایران در مبارزهشان علیه مافیای جمهوری اسلامی درست کرده است. یکی از این تبعات، شکسته شدن حریم عرصه «سیاست» با حضور سیاسی سلبریتیها، فعالیت سیاسی رسانهها و روزنامهنگاران و انفصال جامعه مدنی از هسته مرکزی سیاست است. در این نوشتار به این عارضه میپردازیم و در متنهای آتی به نقش احزاب و اندیشکدهها بهعنوان بازیگران اصلی هسته مرکزی سیاست میپردازیم.
در شرایط کنونی سیاست ایران، سلبریتیها بهدلیل محبوبیت و دسترسی گستردهای که به مخاطبان دارند، نقشی پررنگ در فضای عمومی ایفا میکنند. این نقش به حوزه سیاست هم کشیده شده و جایگاه آنها فراتر از حد طبیعی خود رشد کرده است. سلبریتیها با تصور اینکه محبوبیت معادل مشروعیت یا توانایی در «سیاست» است، اغلب به ارائه راهکارهای سیاسی و مبارزاتی میپردازند. این وضعیت، اگرچه در نگاه اول فرصتی برای بسیج اجتماعی به نظر میرسد، اما بهدلیل نبود تخصص و دانش سیاسی، به انحراف در مبارزه سیاسی، کاهش اثربخشی تلاشها و حتی ایجاد تفرقه میان نیروهای مخالف منجر میشود. از اینرو، نقش سلبریتیها در سیاست باید بازتعریف و مرزهای مشخصی برای آن تعیین شود.
نخستین گام، درک این واقعیت است که سلبریتیها بهعنوان افراد شناختهشده و محبوب، میتوانند تاثیر مثبتی بر آگاهی عمومی داشته باشند. آنها میتوانند پیامهای کلیدی را از سیاستمداران، احزاب و اندیشکدهها به مخاطبان منتقل و بهعنوان واسطهای برای تقویت آگاهی عمومی عمل کنند. نقش آنها در این زمینه، تسهیلگری است، نه سیاستگذاری. سلبریتیها میتوانند با برجستهسازی مسائل کلیدی مانند نقض حقوق بشر، سرکوب آزادی بیان یا سازوکار مافیایی جمهوری اسلامی، توجه مردم را به بحرانهای مهم جلب کرده و به بسیج عمومی برای حمایت از جنبشهای اجتماعی کمک کنند. این نقش حمایتی، بدون ورود به جزئیات سیاستگذاری یا رقابتهای سیاسی، میتواند به شکلی سازنده و مثبت انجام شود.
با این حال، مشکل اصلی زمانی به وجود میآید که سلبریتیها جایگاه خود را با فعالان سیاسی اشتباه میگیرند. این وضعیت، نهتنها از کارآمدی مبارزات سیاسی میکاهد، بلکه به بیاعتمادی میان گروههای مختلف اپوزیسیون نیز دامن میزند. محبوبیت یک فرد بهخودیخود نمیتواند جایگزین دانش، تخصص و تجربه سیاسی شود. بنابراین، لازم است فرهنگ عمومی و رسانهها به تفکیک میان محبوبیت و مشروعیت سیاسی بپردازند و این آگاهی را در جامعه تقویت کنند که سیاست، عرصهای تخصصی و پیچیده است و نیازمند مهارتها و تواناییهایی فراتر از شهرت عمومی است.
یکی از راهکارهای مهم برای مدیریت نقش سلبریتیها در سیاست، ایجاد تعامل موثر میان آنها و هسته مرکزی سیاست است. احزاب و اندیشکدهها باید با سلبریتیها همکاری کنند و از نفوذ و تاثیرگذاری آنها برای تقویت فعالیتهای خود بهره بگیرند. این تعامل میتواند شامل دعوت از سلبریتیها برای حمایت از کمپینها، پروژهها و پیامهای خاص باشد اما نباید به آنها اجازه دهد که بهعنوان تصمیمگیران اصلی ظاهر شوند. بهتر است سلبریتیها آموزش سیاسی ببینند تا درک کنند که نقششان در سیاست محدود به آگاهیرسانی و حمایت است و مسئولیت سیاستگذاری و راهبری جنبشها بر عهده نهادهای سیاسی و فکری است.
در کنار این تعامل، لازم است رسانهها هم نقش خود را در مواجهه با حضور سلبریتیها در سیاست ایفا کنند. رسانهها باید از بزرگنمایی نقش سلبریتیها در سیاست خودداری کرده و به تفکیک نقشهای مختلف در فضای عمومی بپردازند. همچنین، رسانهها میتوانند با ارائه تحلیلهای عمیق و بررسی دقیق دیدگاههای سیاسی به مخاطبان کمک کنند تا تاثیر واقعی سلبریتیها را درک کنند و آنها را بهعنوان مرجع مطلق نپذیرند. بهعلاوه، گفتمان عمومی باید بهگونهای شکل بگیرد که سلبریتیها با درک محدودیتهای خود از ورود مستقیم به سیاستگذاری و تصمیمگیری سیاسی پرهیز کنند.
رسانهها و روزنامهنگاران نیز در مبارزه علیه جمهوری اسلامی نقش مهمی ایفا میکنند، اما این نقش باید بهگونهای مدیریت شود که ضمن حفظ استقلال و کارکرد اصلی آنها، از خلط وظایف و ورود غیرضروری به حوزه سیاست و رقابتهای سیاسی جلوگیری شود. متاسفانه لاغری مفرط سیاست موجب شده تا رسانهها و روزنامهنگاران گاه بهعنوان بازیگران اصلی سیاسی عمل کنند. این وضعیت به ابهام در نقشها، سردرگمی مخاطبان و کاهش کارآمدی مبارزه سیاسی منجر شده است. از اینرو، ضروری است که نقش رسانهها و روزنامهنگاران در سیاست بازتعریف و مرزبندیهای مشخصی برای فعالیت آنها تعیین شود.
گام نخست، تمرکز بر ماموریت اصلی رسانهها و روزنامهنگاران است. آنها در زمینه اطلاعرسانی، شفافسازی و نظارت بر قدرت نقش اصلی را دارند، نه ایفای نقش در سیاستگذاری یا شرکت مستقیم در رقابتهای سیاسی. رسانهها باید بهعنوان تسهیلگران آگاهی عمومی عمل کنند و اطلاعات دقیق و بیطرفانهای را در اختیار مردم قرار دهند تا آنها بتوانند تصمیمات آگاهانه بگیرند. در این مسیر، تمرکز رسانهها در کنار اطلاعرسانی دقیق و بیطرفانه و تسهیل گفتوگوهای اجتماعی، باید بر افشای فساد، ناکارآمدی و جنایاتها باشد، نه ورود به بحثهای جناحی اپوزسیون یا ارائه راهکارهای سیاسی.
یکی از مشکلات اصلی در فضای رسانهای خارج از کشور این است که برخی روزنامهنگاران و رسانهها، به دلیل لاغری هسته مرکزی سیاست، تصور میکنند چون قلم و دوربین در اختیار دارند مجوز ورود به عرصه فعالیت سیاسی را دارند و درنتیجه به ارائه پیشنهادات سیاسی پرداخته و وارد رقابتهای درون اپوزیسیون میشوند. این مسئله نهتنها به اعتبار آنها بهعنوان ناظران بیطرف ضربه میزند بلکه باعث افزایش تفرقه و کاهش انسجام در میان نیروهای مخالف میشود. سیاست عرصه تاثیرگذاری مستقیم بر زندگی مردم است و هر رسانهای که وارد عرصه «سیاست» میشود باید منابع مالیاش را شفاف ارائه دهد تا ملت بدانند از کدام موضع صحبت میکند. برای جلوگیری از این وضعیت، رسانهها و روزنامهنگاران باید مرز مشخصی میان فعالیتهای رسانهای و سیاسی خود قائل شوند. روزنامهنگاران میتوانند به تحلیل و نقد سیاستها بپردازند، اما نباید خود را بهعنوان بازیگران یا سیاستگذاران معرفی کنند. اگر روزنامهنگاری میخواهد فعالیت سیاسی کند باید از حرفه خود استعفا دهد و به طور شفاف موضع سیاسی خود را اعلام کند.
در همین راستا، شفافیت در نقشها اهمیت زیادی دارد. رسانهها باید بپذیرند که نقش آنها اطلاعرسانی و تحلیل است، نه مشارکت در سیاست. این شفافیت کمک میکند مخاطبان بتوانند تفاوت میان رسانههایی که بهطور حرفهای عمل میکنند و آنهایی که وارد فعالیتهای حزبی شدهاند را تشخیص دهند. همچنین، لازم است رسانهها از بزرگنمایی نقشهای فردی بهعنوان چهرهسازی یا جانبداری از احزاب و تشکلها پرهیز کنند.
برای بهبود عملکرد رسانهها در این مسیر، نقش احزاب و اندیشکدهها نیز حیاتی است. این نهادها باید تلاش کنند رابطهای سازنده با رسانهها ایجاد کنند و از آنها برای تقویت پیامها و اهداف خود بهره ببرند. این تعامل میتواند از طریق برگزاری نشستهای مشترک یا گفتوگوهای متمرکز انجام شود، بهگونهای که هر دو طرف نقش و مسئولیتهای خود را درک کنند.
باید توجه داشت که رسانهها و روزنامهنگاران بهشدت به مخاطبان خود وابستهاند. بنابراین، فشار اجتماعی از سوی مخاطبان میتواند نقش مهمی در اصلاح عملکرد آنها داشته باشد. آگاهیبخشی به مخاطبان درباره تفاوت میان تحلیل سیاسی و مشارکت مستقیم در سیاست میتواند به افزایش سواد رسانهای جامعه کمک کند و رسانهها را به تمرکز بر وظایف اصلیشان تشویق کند.
سازمانهای جامعه مدنی هم نقشی کلیدی در مقابله با رژیم جمهوری اسلامی ایفا میکنند. این سازمانها میتوانند بهعنوان واسطهای میان مردم و سیاست، نیازها و دغدغههای عمومی را به هسته مرکزی سیاست منتقل کنند و به تقویت آگاهی عمومی و بسیج اجتماعی بپردازند. با این حال، یکی از چالشهای اصلی این است که بخشی از سازمانهای جامعه مدنی از ماموریت اصلی خود فاصله گرفته و وارد عرصه سیاست یا رقابتهای حزبی-سیاسی میشوند. این خلط نقشها باعث تضعیف هسته مرکزی سیاست و انحراف از اهداف کلان مبارزه میشود. در چنین شرایطی، بازتعریف نقش سازمانهای جامعه مدنی و مرزبندی دقیق میان فعالیت مدنی و سیاسی، ضرورتی اساسی است.
نقش اصلی سازمانهای جامعه مدنی باید بر سه محور اساسی استوار باشد: نمایندگی خواستههای عمومی، آگاهیبخشی و نظارت بر سیاستگذاری. این سازمانها باید دغدغههای اجتماعی و نیازهای گروههای مختلف جامعه را شناسایی و در قالب گزارشها یا کمپینها به سیاستمداران و هسته مرکزی سیاست منتقل کنند. همچنین، آنها باید با آموزش و آگاهیبخشی به مردم زمینه را برای بسیج اجتماعی فراهم آورند اما این نقش نباید به معنای ورود مستقیم به فعالیت سیاسی یا ارائه راهکارهای سیاسی باشد. تمرکز بر ماموریتهای تخصصی یا صنفی مانند حقوق بشر، محیطزیست یا مسائل اجتماعی و همزمان همراهی با هسته مرکزی سیاست بهترین راه برای حفظ بیطرفی و اعتبار سازمانهای جامعه مدنی است.
یکی از مشکلات اساسی در فضای کنونی، این است که برخی از سازمانهای جامعه مدنی سیاست را به برآورده شدن خواستههای محدود خود تقلیل میدهند. آنها خود را بهعنوان بازیگران سیاسی معرفی میکنند یا بهطور مستقیم وارد رقابت با احزاب و اندیشکدهها میشوند.
این وضعیت نهتنها ماموریت اصلی جامعه مدنی را زیر سوال میبرد، بلکه باعث ایجاد سردرگمی در نقشها و تضعیف مبارزه سیاسی میشود. برای جلوگیری از این وضعیت، لازم است که سازمانهای جامعه مدنی ماموریت خود را بهطور شفاف برای مخاطبان تعریف کنند و از ارائه برنامههای سیاسی یا مشارکت در تصمیمگیریهای کلان سیاسی اجتناب کنند.
تعامل سازنده میان جامعه مدنی و هسته مرکزی سیاست، راهی مهم برای جلوگیری از خلط نقشها است. احزاب و اندیشکدهها باید از توانایی و ظرفیت سازمانهای جامعه مدنی برای گرفتن نبض جامعه، گسترش ارتباط با مردم و تقویت پیامهای خود بهره ببرند. این تعامل همچنین شامل دریافت دادهها و گزارشهای تخصصی از جامعه مدنی برای تدوین سیاستها و برنامههای جامع است. در عین حال، سازمانهای مدنی نباید خود را بهعنوان جایگزین احزاب معرفی کنند، بلکه باید نقش خود را در چارچوب واسطهگری و نظارت ایفا کنند. ایجاد سازوکارهای مشترک برای همکاری میان جامعه مدنی و احزاب میتواند به همگرایی و انسجام نیروهای مخالف کمک کند.
یکی از ابزارهای مهم برای جلوگیری از انحراف جامعه مدنی، شفافیت و پاسخگویی است. سازمانهای جامعه مدنی باید در مورد منابع مالی، اهداف و عملکرد خود شفافیت داشته باشند تا از اتهامات وابستگی به جریانهای سیاسی مصون بمانند. همچنین، پاسخگویی به مخاطبان و حفظ بیطرفی در فعالیتها میتواند اعتبار این سازمانها را افزایش دهد. این امر به آنها کمک میکند تا نقش خود را در مبارزه سیاسی بهطور موثرتری ایفا کنند، بدون اینکه وارد رقابتهای حزبی شوند.
در نهایت، سازمانهای جامعه مدنی باید فرهنگ فعالیت مدنی را تقویت کنند و از رقابت با احزاب و اندیشکدهها پرهیز کنند. آموزش اعضای جامعه مدنی درباره مرزهای فعالیت مدنی و سیاسی و تمرکز بر همکاری بهجای رقابت، از گامهای اساسی در این مسیر است. سازمانهای مدنی باید بهعنوان تسهیلگر و ناظر عمل کنند، نه بهعنوان سیاستگذار یا رهبران سیاسی. تنها با حفظ این مرزبندیها میتوان از خلط نقشها جلوگیری کرد و به مبارزهای منسجم و کارآمد علیه رژیم جمهوری اسلامی دست یافت. راهکار بلندمدت برای حفظ حریم «سیاست»، تقویت هسته مرکزی سیاست است. احزاب و اندیشکدهها باید قدرت و اعتبار بیشتری پیدا کنند تا جایگاه طبیعی خود را بهعنوان محور اصلی سیاستگذاری بازپس گیرند. با قویتر شدن این نهادها، نیازی به پر کردن خلأ سیاست توسط سلبریتیها، روزنامهنگاران و سازمانهای جامعه مدنی وجود نخواهد داشت. در آینده به شیوههای تقویت هسته مرکزی سیاست خواهیم پرداخت.