ضرورت پذیرش رهبر ملیو مقابله با پروژه «رهبر‌سازی»

مقاله پیشین اندیشکده درباره رهبری ملی موجب بحث و نقدهای گوناگونی شد. اندیشکده نقدها را مقدمه کندوکاو بیشتر پیرامون پروژه «رهبرسازی» در جمهوری اسلامی و مسائل مرتبط با آن می‌داند.

رهبر ملی یا کادر رهبری ملی در انقلاب‌های ملی نمایندگی خواست و اراده ملی برای تاسیس، احیا و یا تکامل دولت‌های ملی است. مرحله‌ای که در آن یک ملت دارای حقوق شهروندی شده و دولت مدرن برای پاسداشت آزادی‌های بنیادین این شهروندان شروع به ایفای نقش می‌کند. این مرحله می‌تواند در تکامل یک دولت از طریق بسط مفهوم شهروندی در میان همگان (آفریقای جنوبی/ماندلا، آمریکا/آبراهام لینکلن، جورج واشنگتن) و یا مقابل استعمار و سلطه خارجی (هند/گاندی) باشد. در تمامی موارد رهبران ملی هرچند نمی‌توانستند اجماع کامل پدید آورند ( به عنوان مثال ریاست جمهوری آبراهام لینکلن در طول جنگ داخلی گذشت) اما دو شرط مهم و ضروری را داشتند:

نخست آن که به دولت مدرن و مختصات آن باور داشتند و دوم آن که دارای شناخته‌شدگی عمومی بودند.

شناخته‌شدگی عمومی و اعتبار ناشی از آن  به رهبران ملی اجازه می‌دهد تا اولا در فرصت مناسب به حداکثر میزان مشارکت عمومی دست بزنند و دوما توان و اعتبار مذاکره برای کاستن از خشونت غیرضروری در مرحله تحول و جلوگیری از خلاء قدرت پس از آن را داشته باشند.

انقلابیون در هر سه نمونه ذکر شده (آمریکا، هند و آفریقای جنوبی) با استقاده از میراث حاکمیت قانون بریتانیا فرصت سازماندهی و تولید رهبران ارگانیک ملی را داشتند. در کشورهای بلوک شرق اما فقدان این موضوع عاملی موثر در ناتوانی مخالفان در ایجاد یک سازمان سیاسی بود. در شوروی این خلاء آنچنان ادامه پیدا کرد که بحران‌ها عمیق‌‌تر شد و فروپاشی شوروی با امتداد قدرت الیگارشی رهبران کمونیست (و نه یک انقلاب ملی موسس مردم‌سالاری) رخ داد.

در کوبا همچنان که سالها بحران و نارضایتی اجتماعی ادامه‌دار است در فقدان یک رهبری ملی شناخته شده حزب کمونیست توانسته به قدرت خود امتداد بخشد.

این همان نکته‌ایست که در ایران امروز نیز بحران‌زاست: تمامیت‌خواهی موجود امکان سازماندهی واقعی را نمی‌دهد. معدود سازمان‌دهی‌های مجاز صنفی برای کنترل و شناسایی افراد به کار می‌رود. با کنترل هدفمند دستگاه امنیتی امکان بروز اعتراضات واقعی و موثر به حاشیه رفته و انبوه نزاع‌های حاشیه‌ای بر مطالبات ملی واقعی چیره می‌شود.

آن‌چه می‌تواند ایران را از فاجعه کشورهای همسان با این ساختار سیاسی(تمامیت‌خواهی) تمایز بخشد وجود شاهزاده رضا پهلوی به عنوان میراث‌دار نظم دولت گذشته است. هرچند از همان فردای ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ او شناخته‌شدگی ضروری را داشت اما اعتبار سیاسی ضروری وقتی برای او مهیا شد که ورشکستگی ایدئولوژی بنیادگرایانه ۵۷ به عنوان دشمن ذاتی دولت پیشین آشکار شد.

در شرایط فعلی ایران هرچند تمامیت‌خواهی تمام نیروهای سیاسی را تحت تاثیر قرار می‌دهد اما شناخته‌شدگی، اعتبار و التزام شاهزاده به دولت ملی می‌تواند راه برون‌رفتی را برای ایرانیان هموار کند.

در مقابل دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی تلاش می‌کند تا با «رهبرسازی» مانع کارکرد دقیق او در شرایط بحرانی آینده شود. منظور از «رهبرسازی» نه امکانی واقعی برای رهبری ملی یک انقلاب که تولید انبوه چهره‌هایی است که هرچند در بخش میانی سیاست ایران شناخته شوند اما در سطح عمومی جامعه فاقد شناخته‌شدگی و اعتبار باشند و از سوی دیگر با تولید نامساله و ترویج ایدئولوژی‌های شبیه به ۵۷ باعث ناامیدی عمومی شوند.

یک انقلاب ملی با سه رکن «همراهی و نارضایتی عمومی»، «فعالیت فداکارانه یک قشر میانی» و «رهبری ملی» شکل می‌گیرد. تمامی هدف پروژه «رهبرسازی» مشغول کردن قشر میانی به انبوه چهره‌های فرعی و نه رهبر ملی است. فرصت‌های سیاسی عموما محدود  و وابسته به شرایط متعدد داخلی و خارجی هستند و پروژ‌ه‌های رژیم جمهوری اسلامی در شرایط فعلی همه در سبد ایجاد نا‌امیدی از تغییر در قشر میانی است.

Total
0
Shares