بعد از موج بلند انقلابی «زن، زندگی، آزادی» همه بازیگران سیاسی ازجمله ملت بزرگ ایران بیش از پیش درک میکنیم که فرصتهای تغییر تاریخ به سادگی به چنگ نمیافتند و معلوم نیست ملت زخمخورده ایران چه زمانی دوباره عزم خیابان کند. ازسوی دیگر، سرزمین ایران زیر یوغ آخوند، روزبهروز در خطر انحطاط، انزوا و فقر فزاینده قرار گرفته و میزان رنج ملت ایران به حدی است که نجات مملکت امری ضروری و فوری است. درست همینجا است که مسئولیت ملیگرایان نمایان میشود.
جمهوری اسلامی یک حکومت نرمال نیست بلکه در پوستین ظاهری یک حکومت با مجلس، دولت و قوهقضاییه، در باطن یک کارتل ضد ایرانی است و تمامی تصمیمها برخاسته از سازوکارهای مافیایی است. به همین دلیل، سرنوشت ملت ایران که «دیگری» مافیا و در واقع اصلیترین دشمن آن هستند، ذرهای برای سران جمهوری اسلامی اهمیتی ندارد. در چنین شرایط «بیدولتی»، وظیفه ملیگرایان در تلاش برای نجات ایران بسیار خطیر است. در یک دولت ملی، نیروهای امنیتی با گردآوری اطلاعات از سطح جامعه، روندهای آسیبزا را تشخیص داده و در راستای خنثی کردن آن میکوشند اما در جمهوری اسلامی کاملا برعکس، نیروهای امنیتی تلاش میکنند تا شکافهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را تشخیص داده و آنها را به سود بقای مافیا، تعمیق کنند. حوزه سیاست هم آلوده به همین وضعیت است و دههها است که جمهوری اسلامی با راهاندازی سناریوهای امنیتی تلاش کرده تا سیاست ایرانی را مخدوش کند.
مجید توکلی، از رهبران سیاسی داخل کشور، درباره فراز و فرود مبارزه ملت ایران با مافیای جمهوری اسلامی معتقد است «علت شکست تغییرخواهی ایرانیان، نبود کارگزار تغییر است. بحران فکری و عدم تمرکز بر ایده و تحلیل نزد نیروهای نخبه جامعه، از علل نبود کارگزار تغییر است. این بحران با رشد ماجراجویی و هیاهو در فضای سیاسی و پروژههای چهرهسازی و چهرهسوزی، تشدید شده است. در فضای رسانهها و فضای سیاسی نیاندیشیده، امکانی برای نیروی سیاسی گفتمانساز، سازمانده، تحلیلگر، توانا برای اداره کشور، اجماعساز و…فراهم نمیشود.»
به دلایل متعدد ازجمله گسست تجربه امر سیاسی از بهمن ۵۷ و سرکوب وحشیانه آخوند علیه هرگونه تمرین سیاست، پیکره سیاست ایران رو به ضعف نهاده و نقاهت آن ازجمله در تجربه «همبستگی» هم بروز یافت. وقتی کاری سترگ در شراکت با «کارآموزان» و «توریستهای» سیاسی افتاد که با خامی و بیتجربگی سیاسی، فقدان ایده و تحلیل، عدم شفافیت، بیتوجهی به چالش مشروعیت و نمایندگی سیاسی، تکیه صرف بر ماجراجویی و هیاهو همبستگی را به شکست کشاندند. خلط کردن حوزه روزنامهنگاری با عرصه سیاست هم مثال دیگری از ضعف عرصه سیاست است. عرصه سیاست ضعیف است که شبکه خبری به سمت چهرهسازی و هدایت سیاسی ملت منحرف میشود یا روزنامهنگار راهکار مبارزه سیاسی ارائه میکند و تاثیرگذار میشود. مجید توکلی، ویژگیهای یک نیروی سیاسی معتبر را چنین برمیشمارد: «نیروی سیاسی شایسته است که توانایی پاسخ سیاسی به پرسشها و مسئلههای کلیدی ایران را داشته باشد. توانایی تصویرسازی روشن از آینده و توانایی گفتگو با سایر نیروها را داشته باشد. سابقه قابل اعتنا و قابل اعتماد داشته باشد و متوجه ضرورت و ماهیت راهکار سیاسی باشد.»
سیاست ایرانی دچار لاغری مفرط است و نخستین وظیفه ملیگرایان، احیای سیاست است. تمرین امر سیاسی به معنای تشکلیابی، تلاش برای حل مشکلات ملت ایران، دفاع از منافع ملی و حفظ استقلال ایران و شفافیت اصولی و مسئولیتپذیری بهعنوان پایههای مشروعیت سیاسی است. ایجاد یک تشکیلات سیاسی که نظمدهنده و هویتبخش باشد، حیاتی است. در این تشکیلات ساز و کار طراحی و اجرای فعالیتها، تصمیمگیریها، نظارت و ارزیابی باید تعریف شده باشد. راس هرم اختیار تصمیمگیری و پایین هرم توان نظارت و پاسخگوسازی داشته باشد. نجات سیاست، بخشی از نجات ایران است. مجید توکلی معتقد است «مسئله ما سیاسی است و راهکار سیاسی هم میخواهد. نمایندگی سیاسی یک چالش جدی است. چه کسی تغییرخواهان را نمایندگی میکند؟ پاسخش سرسرانه و نظرسنجانه نیست. راهکار سیاسی است و یافتن نیروی سیاسی شایسته که ایده ستیزهجویانه تغییر را به سوی یک صلح و آرامش ببرد، کلیدی است. احیای سیاست در فضای موجود ضروری است.»
ملیگرایان برای نجات ایران باید در گام نخست بتوانند برای براندازی جمهوری اسلامی برنامه داشته باشند. تمرکز بر برنامه، نهتنها به حل مشکلات ملت ایران کمک میکند بلکه منجر به افزایش اعتبار سیاسی ملیگرایان و درنهایت فائق آمدن بر چالش نمایندگی میشود. به باور توکلی «در شرایطی که سازماندهی ممکن نیست و همبستگی هم مخدوش و سختیاب است، برنامه میتواند جایگزینی برای آنها باشد. برنامه در اینجا، پاسخهای پرجزئیات و همبسته به پرسشهای اصلی تغییر است.»
برنامه براندازی باید شامل تصویر تغییر باشد یعنی به ملت ایران تصویر شفافی از اینکه جنگ ما با مافیای جمهوری اسلامی چگونه پیش میرود و استراتژیهای ما چیست بدهد. توکلی میگوید «هر کسی که بتواند تصویرسازی آینده روشن و توانایی اداره کشور را ارائه کند، شانس بیشتری دارد اما مسئله اصلی همچنان ارائه تصویر روشنی از تغییر است. تصویری که بتواند همراهی عمومی را داشته باشد و برای کسانی که به هر قیمتی در تغییر مشارکت میکنند برانگیزاننده و معنادار باشد.» ایدههایی مانند اصلاحات، کودتا و استحاله شکستخورده و ضد ملی هستند. اصلاحات بزرگترین فریب سیاسی دوران معاصر ما است و کودتا و استحاله هم به چیزی جز انفعال سیاسی منجر نمیشوند. درنتیجه باید فعالانه با جمهوری اسلامی جنگید.
از میان راهکارهای مدنی -و نه مسلحانه- میتوان به تسخیر خیابان، اعتصابات و خرابکاری شرافتمندانه اشاره کرد. تسخیر خیابان، که ازنظر توکلی به درستی با حضور در خیابان تفاوت دارد، تا اطلاع ثانوی در کنترل نیروهای سیاسی نیست. فراخوانها شکنندهاند و جمهوری اسلامی تمام توان امنیتی و نظامیاش را به شکست کشاندن فراخوانها به کار میبندد. اعتصابها پیچیدگی بسیاری دارند. از سازماندهی تا چالشهای مالی، اعتصاب را به مسیری دشوار تبدیل کرده که نمیتواند آغازگر دومینوی براندازی باشد.
اما خرابکاری شرافتمندانه عرصهای است که قابلیت دارد ورق را به سود ملت ایران برگرداند و جمهوری اسلامی از آن وحشت دارد. گوشت جمهوری اسلامی در تمام کشور زیر دندان مردم است! داراییهای یک حکومت در کل آن مملکت همواره در دسترس مردم است و در شرایط جنگ با یک مافیای جنایتپیشه، «تمام» داراییهای مافیا در معرض خطر خواهد بود. خرابکاری شرافتمندانه یعنی بیشترین ضربه به رژیم و کمترین هزینه برای مردم که مبتنی بر الگوی نامتمرکز مبارزه است و رمق جمهوری اسلامی را میکِشد. قابلیت فراگیری بالا، تحمیل فشارهای اقتصادی و امنیتی به رژیم و شکستن چرخه ناامیدی از ویژگیهای منحصربهفرد این تاکتیک هستند.
ازسوی دیگر، به گفته مجید توکلی «ایده مرکزی تمامیتخواهی، کنترل کردن مردم تا حداکثر تحملپذیریشان است.» بنابراین ملیگرایان باید بر امر تحملناپذیر تمرکز کنند. به گفته او «امر تحملناپذیر سیاسیشده میتواند به اعتراضات سراسری منجر شود هرچند که در نبود نیروی سیاسی شایسته، باز به نتیجه نمیرسد.» سیاسی کردن امر تحملناپذیر، وظیفه دیگر ملیگرایان است. اعدام مخالفان سیاسی باید امری تحملناپذیر باشد؛ همانطور که چپاول ثروت ملی ایرانیان در قالب رانت و اختلاس، حجاب اجباری و مماشات جهان با کارتل تروریستی جمهوری اسلامی. سیاسی کردن این امور به عهده ملیگرایان است.
ملیگرایان در ارائه تصویری از آینده ایران گامهای نخستین را برداشتهاند اما هنوز جزئیات فراوانی باید ارائه شوند. ملیگرایی ایرانی که بر تشکیل یک دولت ملی (دولت مدرن) بر پایه دموکراسی لیبرال، حفظ تمامیت ارضی ایران، اعلامیه جهانی حقوقبشر و سکولاریسم بنا شده است، ضامن حقوق شهروندان ایرانی، آزادی و توسعه است. تمرکززدایی عقلانی که مبتنی بر کانتکست ایران باشد -به دور از ایدههای فضایی و خطرناک فدرالیسم- پتانسیلهای گوشه گوشه ایران را آزاد کرده و یکپارچگی ملی را تضمین میکند. ایدههایی همچون انتخابی شدن استانداریها و شهرداریها در همین مسیر قابل اجرا است و پاسخگوی تمامی دغدغههای مدنی ملت ایران در استانهای مختلف خواهد بود. توکلی معتقد است «مسئله ما ملی است و راهکار ملی هم میخواهد. جامعه به شدت ملیگراست. ملیگرایی ایرانی لیبرال و مدنی است. این ملیگرایی، فراتر از میهندوستی، بر اساس مسئله ایران رشد و سامانیافته است. پاسخی به تصویر روشن آینده و مسئله توسعه است. تغییرخواهان و چرایی تغییر را در خود دارد.»
در کنار تمامی تلاشهایی که بر تصویر تغییر متمرکزاند و اعتبار سیاسی به بار میآورند، تمرکز بر تشکیل «دولت در تبعید» گام بلند دیگری برای تصویر آینده است. ملیگرایان باید نشان دهند که چگالی نیروی سیاسی شایسته چنان بالا است که ملت ایران میتوانند به توان اداره ایران بعد از جمهوری اسلامی ازسوی ملیگرایان دلگرم باشند. برای تشکیل دولت در تبعید باید اجماعی از طیف گسترده اما همسوی ملیگرایان تشکیل شود. برای برداشتن این گام بلند، به گفته توکلی «نیروی سیاسی به دانش سیاسی و تجربه سیاسی نیاز دارد. مسئلهشناسی، پرهیز از نامسئلهها و کنار گذاشتن اشتباهیها ضروری است.» ملیگرایان ملت ایران را پشت خود دارند و باید با اعتماد به نفس اجازه ندهند تا رقبا پشت مفاهیمی سنگر بگیرند که در یک دولت ملی دموکراتیک قابل دستیابی است. با گفتوگو با ملت ایران از هر قوم، جنس، جنسیت، دین و مذهب میتوان پتانسیلهای دولت ملی و دموکراتیک آینده را شفافتر کرد.
به طور کلی، وضعیت غمبار زوال و انحطاط ایران بهعنوان سرزمینی ثروتمند و میزان رنج طاقتفرسایی که ملت ایران روزانه تحمل میکنند، نیروهای سیاسی ملیگرا را موظف میکند که نجات ایران را اصلیترین هدف سیاسی خود قرار دهند و فوریت و ضرورت این امر را عمیقا دریابند. در این مسیر دشوار، ناچاریم سیاست را احیا کنیم و این مهم بدون پس زدن ماجراجوییها و هیاهو در فضای سیاسی، بدون توجه به روندهای دستکاریشده چهرهسازی و چهرهسوزی و بدون کنار گذاشتن افراد اشتباهی ممکن نیست. براندازی را باید برنامهمحور فهمید و منظور از برنامه، پاسخهای پرجزئیات و همبسته به پرسشهای اصلی تغییر است. ارائه تصویر تغییر حیاتی است، تصویری که بتواند همراهی عمومی را داشته باشد و برای کسانی که به هر قیمتی در تغییر مشارکت میکنند برانگیزاننده و معنادار باشد. درنهایت، هر کسی که بتواند تصویرسازی آینده روشن و توانایی اداره کشور را ارائه کند، شانس بیشتری دارد. ملیگرایان باید نشان دهند که چگالی نیروی سیاسی شایسته چنان بالا است که ملت ایران میتوانند به توان اداره ایران بعد از جمهوری اسلامی ازسوی ملیگرایان دلگرم باشند.