با گذشت نزدیک به یک ماه از ابراز نگرانیهای افراد و گروههای مختلف سیاسی، نسبت به موج چشمگیر و سازمان یافته ورود و استقرار افغانها به شهرهای بزرگ ایران، به ویژه تهران، دادههایی که از سوی برخی منابع منتشر شده، بر دامنه نگرانیها افزوده و همچنین گمانهزنیهای جدیدی را درباره هدف این اقدام رژیم جمهوری اسلامی و تبعات و نتایج آن مطرح کرده است.
در یک ماه گذشته و همزمان با انتشار تصاویر و اخبار بیشتر، درباره افزایش روزافزون جمعیت افغانها در سطح شهرهای ایران و نحوه انتقال دسته جمعی، پیوسته و علنی آنها از افغانستان به ایران، نخستین گمانهزنیها مبنی بر در پیش گرفتن یه سیاست کلان و بلند مدت از سوی رژیم، برای جایگزینی نسلی و قومی در سرزمین ایران قوت گرفت.
این گمانهزنیها البته با نگاه به سوابق جمهوری اسلامی در تغییر بافت جمعیتی سوریه و سیاست شیعهسازی در این سرزمین که در طول بیش از دو دهه با همکاری کامل بشار اسد صورت گرفته بود، نادرست به نظر نمیآمد. (۱)
با این تفاوت که در ایران، جمهوری اسلامی با وجود اکثریتی که به اسم و حداقل طبق قوانین، شیعه تلقی میشوند، نیازی به شیعه سازی ندارد و هدف نهایی از چنین دستکاری جمعیتی، میتواند تغییر موازنه اکثریت ساکنان سرزمین ایران، به نفع حامیان و وابستگان رژیم باشد. رژیم جمهوری اسلامی سابقه طولانی در جذب فقرای کشورهای افریقایی، سوریه و حتی کشورهایی در آمریکای جنوبی از طریق کمکهای مالی و آموزش آنها در مدارس دینی را دارد و اکثر این جذب شدگان، در مسیر اهداف سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی و حزب الله لبنان به کار گرفته شدهاند.
در چنین شرایطی، جذب خانوارهای پرجمعیت و فقیر افغان به منظور ایجاد نسلی نو از وابستگان ایدئولوژیک که البته به لحاظ مالی نیز وابسته رژیم هستند، میتواند یک گزینه مفید برای حکومتی باشد که نوجوانان در صف اول انقلاب علیه حکومت ایستادهاند.
رژیم البته پیش از آغاز این موج انتقال سازمان یافته افغانها به کشور، با هرچه محدودتر کردن فضای آزادیهای اجتماعی و سیاسی و با افزایش بی سابقه هزینههای اقتصادی و معیشتی زندگی در ایران، بسترساز کوچ اجباری مردم ناراضی و افراد عادی جامعه از کشور نیز شده تا همه قطعات پازل اجرای سیاست کوچ اجباری و جایگزینی جمعیتی را کنار هم چیده باشد.
اما آنچه در هفتههای اخیر، بر خطرات سیاست جدید جمهوری اسلامی افزوده، انتشار جزئیاتی دیگر درباره جمعیت وارد شده به ایران است.
جمعیتی که در آمارهای رسمی بیش از ۶ میلیون نفر اعلام شده و حشمتالله فلاحتپیشه، عضو سابق کمیسیون امنیت ملی مجلس گفته که حداقل یک سوم آنها دارای سابقه کار در نهادها یا گروههای نظامی را دارند.
همزمان اخباری از انتقال نیروهای تندروی شیعه پاکستانی که در پوشش اعزام به مراسم اربعین در عراق، وارد خاک ایران شدهاند اما به پاکستان بازنگشتهاند نیز بر اهمیت وجوه دیگر این انتقال سازمان یافته افزوده است.
با توجه به اینکه یکی از راهکارهای جمهوری اسلامی برای ایجاد اخلال در انقلاب ملی سال گذشته، تلاش برای تحریک گسلهای قومی و مذهبی بود و در این امر به ویژه در کردستان و بلوچستان ناکام ماند، اینک ایجاد گروههای فرقهگرا و متعصب شیعی که در ایجاد درگیریهای نظامی نیز توانمند هستند، میتواند بهعنوان یکی از روشهای پیشگیرانه رژیم برای موجهای بعدی انقلاب ارزیابی شود.
در چنین تحلیلی، هرگاه شعلههای آتش زیرخاکستر انقلاب ملی ایران دوباره زبانه بکشد، پیاده نظام وارداتی میتواند با مردم معترض درگیر شود. در این صورت، هزینه سرکوب مردم به دوش نیروهای رسمی حکومت نخواهد بود و همزمان این پیغام که در صورت کنار رفتن جمهوری اسلامی، تمام ایران به عرصه جنگ شهری با بنیادگرایان دینی بدل خواهد شد، به جامعه بین المللی و مردم داخل ایران مخابره میگردد.
این جمعیت وارداتی همچنین میتوانند یه برگ برنده برای جمهوری اسلامی در مذاکره با اروپاییها تلقی شوند. اروپا هنوز تجربه نزدیک رها کردن مرزها توسط اردوغان و گسیل پناهجویان سوری به قاره سبز را در حافظه کوتاه مدت خود دارد و با تبعات آن ازجمله ورود بنیادگرایان اسلامی و حامیان داعش به خاک خود، درگیر است. پس احتمال رانده شدن میلیونها تبعه افغان و پاکستانی که بخش عمده آنها دارای سابقه اقدامات خشن و مسلحانه هستند، میتواند کشورهای زیادی را برای امتیاز دادن به جمهوری اسلامی متقاعد کند.
این وضعیت زمانی خطرناکتر میشود که به یکی از مصاحبههای اخیر احمد مسعود، فعال سیاسی افغانستانی توجه کنیم. او بخشی از این مهاجران را وابستگان طالبان دانسته و با هشدار به مقامات جمهوری اسلامی، به آنها یادآوری کرده که پاکستان پس از سالها سرویس دهی به این بنیادگرایان، اکنون دستاوردی جز حملات تروریستی روزانه در خاک خود به دست نیاورده است. در واقع اکنون جمعیت انبوهی که به شکل سازمان یافته توسط جمهوری اسلامی از افغانستان و پاکستان وارد خاک ایران شدهاند، مانند یک بمب آماده انفجار هستند که جمهوری اسلامی گمان میکند در زمان بحرانی شدن وضعیت میتواند با تهدید به فشار دادن کلید انفجار، یا حتی عملی کردن این تهدید، جلوی سقوط خود را ولو به قیمت جنگ داخلی فرقهای، بگیرد. اما به نظر میرسد که این بمب، یک ریموت کنترل از راه دور هم در دستان بنیادگرایان افغانستانی دارد و ممکن است در زمانی خارج از اراده جمهوری اسلامی اقدام به فشار دادن دکمه انفجار نمایند.
آنچه قطعیت دارد اما این است که، این بمب جمعیتی چه در کوتاه مدت، چه در بلند مدت، چه با مدیریت بنیادگرایان حاکم در ایران و چه با مدیریت بنیادگرایان حاکم در افغانستان، خطری جدی برای امنیت ملی ایرانیان و تهدیدی بزرگ برای انقلاب ملی ایران خواهند بود.
۱: نگاه کنید به:
– “پژوهشی اجتماعی-آماری دربارۀ تلاش برای شیعه سازی مردم سوریه (بین سالهای ١٩٨٥-٢٠٠٦م)” با مقدمه نزار نیوف؛ نویسنده و روزنامه نگار سوری
– پژوهش “دگرگونی شیعی در سوریه”
پرفسور خالد سنداوی؛ پژوهشگر مطالعات شیعه شناسی، منتشر شده توسط «مرکز الاسلام و الدیموقراطیه و مستقبل العالم الاسلامی» وابسته به پژوهشکدۀ «هادسون»
– پژوهش “بعث شیعی در سوریه از سال ١٩١٩ تا ٢٠٠٧م” از پژوهشکدۀ بین المللی مطالعات سوریه