با گذشت ساعتها از حمله هوایی “روزهای پاسخ” که اسرائیلیها آن را پاسخی هدفمند و متناسب به حملهی موشکی ۱ اکتبر نامیدهاند، آیندهی جنگ در منطقه مهمترین موضوع است. شاید در شرایط کنونی توجه به چند مسئله بتواند راهنمای مناسبی برای پیشبینی آینده باشد و بتوان آنها را عوامل موثر بر جنگ جمهوری اسلامی و اسرائیل برشمرد.
از یک عامل غیرمعمول آغاز کنیم؛ “کمپین تحقیر”. جمهوری اسلامی در شرایطی شکننده و پس از ضربات جدیای که به گروههای مورد حمایتش وارد شده است، با یک بحران اعتماد و مشروعیت روبرو شده است. در این شرایط روایتسازی و تفسیرهای اسرائیل از ضربات و نتایج این حمله میتواند بر احتمال پاسخ ایران تاثیر بگذارد.
درصورتی که یک “کمپین تحقیر” از سوی اسرائیل رهبری شود و با انتشار تصاویر و اطلاعات به تصویرسازی از ناتوانی جمهوری اسلامی بپردازد، حکومت ایران با مشکل جدی -بهویژه دربرابر حامیان ایدئولوژیکش- روبرو میشود. با توجه به استفاده مردم ناراضی ایران و بخشهایی از مخالفان سیاسی از این روایتهای شکست و سرافکندگی جمهوری اسلامی احتمال پاسخ جمهوری اسلامی و ورود به تداوم وضعیت جنگی میان اسرائیل و جمهوری اسلام بیشتر خواهد بود.
عامل دوم وضعیت جنگی در جبهههای شمالی و جنوبی اسرائیل است. تقریباً حماس را میتوان یک گروه نابودشده در نظر گرفت. اما علیرغم هدفگذاری مشابه برای حزبالله لبنان وضعیت این گروه متفاوت است. حزبالله با توجه به ضرباتی که دریافت کرده محکوم به شکست شده است. اما تا نابودی حزبالله فاصلهی معناداری وجود دارد. آیندهی آتشبس یا نابودی حزبالله بر تداوم وضعیت جنگی بین جمهوری اسلامی و اسرائیل تاثیر دارد.
عامل سوم بیش از هرچه به ایالات متحده و دورنمای نظم جهانی (و نظم منطقهای) بستگی دارد. ایالات متحده نشانههایی از همراهی با سیاستهای تغییر در خاورمیانه نشان نمیدهد و همچنان مایل به نمایش تاکید بر سیاستهای مهار است. حتی با وجود پذیرش این مسئله که جمهوری اسلامی مهمترین (و حتی تنها) تهدیدکننده صلح و امنیت در خاورمیانه است، از پیشگرفتن و برنامهریزی از سیاست تغییر خودداری میکند. بهویژه با توجه به انتخابات ۱۰ روز دیگر در ایالات متحده این امر تقویت میشود. در “روزهای پاسخ” نیز میتوان تاثیر خواست ایالات متحده را بهروشنی دید.
وضعیت مخالفان نظمِ غربی نیز در این منطقه بهگونهای نیست که بتوانند بر ارادهها یا توان رویارویی جمهوری اسلامی و اسرائیل (در کوتاهمدت) اثری بگذارد. بنابراین تا زمانی که سیاستِ تغییر در دستور کار قرار نگیرد، احتمال جدیترشدن رویارویی جنگی زیاد نخواهد بود و تمام تلاشها برای محدود و مهارپذیربودن پاسخها انجام میشود.
عامل چهارم کشورهای منطقه و آیندهی بازارهای نفت (و پیامدهای اقتصادی آن بهویژه در ایالات متحده) است. تیم دیپلماسی جمهوری اسلامی در چند روز اخیر یک برنامهی جدی برای انتقال پیام به کشورهای منطقه داشته است تا ارادهی جدی جمهوری اسلامی بر همسرنوشتسازی منطقه با خودش را به همگان اعلام کند. احتمالاً بتوان پیام جمهوری اسلامی را در این عبارت خلاصه کرد که اگر آتشی در ایران برپا شود، به کل منطقه خواهد کشید. تهدید به آسیب به بنادر و تاسیسات نفتی تا تهدید ترانزیت دریایی و تحریک گروههای ایذایی و تروریستی بخشی از این انتقال پیام بوده است. در غیاب برنامهای روشن برای تغییر سیاسی در ایران و نبود برنامهای برای مهار قدرتمند جمهوری اسلامی، کشورهای منطقه ترجیح میدهند این تهدیدها را جدی بگیرند و حتی برای درامانماندن به محکومیت اسرائیل بپردازند. قدرتهای جهانی نیز به علتهای مختلف تمایلی به چالشهای بازار تامین سوخت و جهشهای قیمتی را ندارند.
عوامل دیگری مانند توان نظامی طرفین یا وضعیت نارضایتی و اعتراض سیاسی در ایران نیز میتواند بر وضعیت جنگی اثر بگذارد. درحالیکه جمهوری اسلامی نیروی هوایی، نیروی دریایی و توان پدافندی قدرتمندی ندارد، تنها با تکیه بر توان موشکی دربرابر اسرائیل و سایر کشورهای منطقه به تهدید میپردازد. اسرائیل نیز درگیر جبهههای جنگیای است که ترجیح میدهد پس از پایان آن نبردها به جمهوری اسلامی بپردازد. توان اپوزیسیون جمهوری اسلامی و نارضایتیهای اقتصادی هم میتواند بر تصمیمگیریهای تهران و تلآویو و فشارهای همپیمانهایشان تاثیر بگذارد.