تداوم و گسترش چند سالهی جریانهای اعتراضی در ایران و خیزشهای مردمی در خیابانها، طرح یک صورتبندی جدید از چشمانداز سیاسی در ایران را ضروری ساخته است. نکتهی مهم در این ارزیابی، تمرکز بر انرژی انقلابی رو به گسترش در جامعهی ایران است؛ بهصورتی که فارغ از جریانهای سیاسی، یک تحول بزرگ اجتماعی رخ داده است. هرچند از اوایل سال ۲۰۱۸ که شورشهای خیابانی در ایران آغاز شد، هیچ بروز و نمایندگی سیاسی نداشت؛ اما این روند آنقدر گسترش یافته که اینک هیچ جریان سیاسی در داخل و خارج از ایران بدون نسبتسنجی با این تحولات خیابانی قابل بررسی نمیباشد. ایران شاهد ظهور یک جریان قدرت اجتماعی است که هنوز بر یک پلتفرم سیاسی مشخص سوار نشده؛ انرژی رادیکال زیادی از خود بروز میدهد و قابلیت برهم ریختن توازن قوا در کشور را دارد.
یک نگرش سیاسی هوشمندانه به این سیر تاریخی کوتاهمدت، باید در اندیشهی بازچینشِ مناسبات سیاسی، تمرکز بر نقاط عطف قدرت و نقشآفرینی در مسیر گذار به عصر جدید باشد. اینک این نگرش سیاسی ایدآل در برنامهی سیاسی غرب و بهویژه آمریکا نسبت به ایران غایب است. در حالیکه تخیلات سیاسی رهبران جمهوری اسلامی از آغاز حکومتشان بر ایران علیه آمریکا و نظم جهانی غربی به برنامه سیاست خارجی کشور تبدیل شده و همچنان بر محور همان توهمات ادامه دارد؛ سیاست آمریکا نسبت به این حکومت فراز و نشیبهای متعددی داشته و در دورههایی حساس با توهم خوشبینی و هوشمندی، منفعلانه عمل کرده است. آخرین اوج از این سیاستهای غیرواقعبینانه، به برنامهی اولیه و ناکامِ دولت بایدن جهت برقراری یک توافق اصولی و همهجانبه با حکومت ایران بهصورت پلکانی از برنامهی هستهای تا سیاست منطقهای برمیگردد.
برتری نگرشهای آکادمیک در طراحی سیاست آمریکا نسبت به ایران که در صحنهی واقعیت به محک نخوردهاند و هوش انتزاعی را با زیرکی در درک مناسبات قدرت سیاسی اشتباه گرفتهاند، باعث شده تا برای بیش از چهار دهه بهصورت مداوم چالشهای برخاسته از اقدامات حکومت جمهوری اسلامی برای آمریکا گسترش یابد. انواع سیاستهای مهار، فشار، بازدارندگی، مذاکرات و توافقها بهصورتی پرنوسان در مواجهه با حکومت ایران تغییر یافتهاند، تا اینکه به دستاورد آسیبپذیری چون یک توافق موقت، مقطعی و شکننده رسیده؛ وضعیتی که خود حامل بروز بحرانهای منطقهای و امنیتی حادتری حتی در کوتاهمدت خواهد بود.
اینک اما فرصتی خاص برای آمریکا پدید آمده تا با طراحی یک نگرش سیاسی متناسب با تحولات نیروهای اجتماعی در ایران، دستاوردهای چندجانبهای از اصلاح وضعیت منطقهی خاورمیانه تا احیا افق رهبری جهانی آمریکا و بازگرداندن مجدد ایران به سیاست جهانی آمریکا محور را بهدست آورد. برای دستیابی به درکی صحیح از این فرصت باید بحران بیثباتی در ایران، وضعیت شکنندهی رژیم در داخل و خارج و موج قدرت اجتماعی جدید علیه حکومت را در نظر داشت. در شرایطی که حکومت ایران پس از توافق برجام با اعتمادبهنفس بیشتر، فرآیند استبداد داخلی و نفوذ منطقهای خود را گسترش میداد؛ روایتهای جدید در دو صحنهی سیاست جهانی آمریکا و نیروی اجتماعی نوظهور در داخل کشور، کل صحنه را برهم زد.
آن هنگام، موضع سرسختانهی دولت ترامپ علیه حکومت ایران همچنان که با گسترش بیسابقهی دامنهی تحریمها، فشارهای سیاسی و امنیتی بروز مییافت، نگرش داخلی نسبت به حکومت ایران را تحتتأثیر خود قرار داد. در حالیکه انتظارات جامعه ایران از گشایش اقتصادی برجام برآورده نمیشد، مواجهی بیسابقهی دولت آمریکا با حکومت ایران، سطحی متفاوت از انتظارات را در کشور رقم زد. نگرش سرسختانهی دولت ترامپ، چشماندازی از زوال حکومت ایران را در ذهنیت جامعهی ایرانی پدید آورد. ترکیب این چشمانداز با نارضایتیهای طولانیمدت قبلی و ظهور نسلها و نگرشهای جدیدی در بطن جامعه ایران (که با هر چه اعتبار سیاسی، اجتماعی، هویتی و فرهنگی و همچنین سازوکارهای مادی و اقتصادی برخاسته از عصر رژیم جمهوری اسلامی بوده، گسست کامل پیدا کرده است)، راه را برای ساخته شدن داستان انقلاب در ایران و براندازی حکومت جمهوری اسلامی هموار ساخت.
شرایط مادی و عینی در ایرانِ این روزها، نسبتی هماهنگ با روایتهای عمومی در جامعه پیدا کرده است و نوک پیکان این ترکیب علیه حکومت و در سودای یک انقلاب رادیکال سیاسی است. بسیار مهم است که بدانیم تأثیر روانی سیاست جهانی علیه رژیم ایران در این مقطع خاص تاریخی قابل مقایسه با هیچ دورهی دیگری از عمر رژیم ایران نیست. برقراری شرایط مطلوب یرای یک تحول سیاسی بزرگ از نوع انقلاب، حاصل ترکیبهایی شگفت، کمیاب و توام با شانس است که اگر با زیرکی سیاسی تدبیر شود، تغییر بزرگ قابل دسترس میگردد. اینک شانسهای ایجاد یک ترکیب انقلابیِ پیروزشونده در ایران دور از دسترس نیست؛ به شرط آنکه ناسازگاری سیاست جهانی غرب و بهویژه آمریکا و بحران نمایندگی سیاسیِ انقلاب رفع شوند. به نظر میرسد حل این دو چالش هم از سویی به هم مرتبطاند و هم از سویی دیگر دریچهای به رفع چالشهای داخلی پیروزی انقلاب و به زانو درآوردن رژیم باز میکند.
تردیدهای آمریکایی نسبت به وجوه سیاسی شرایط انقلابی در ایران معمولاً با این توجیه که اپوزیسیون یکپارچه نیست و یا اینکه برنامهی سیاسی مشخصی جهت تغییر رژیم در دستور کار نیست، موجب انفعال سیاسی در برابر شرایط داخلی ایران شده است. اینجا از سرچشمههای شکلگیری شرایط انقلابی در ایران غفلت میشود؛ درحالیکه که سیاست ستیزهجویانهی دولت ترامپ علیه حکومت ایران در ایجاد ذهنیت زوال رژیم جمهوری اسلامی در جامعهی ایران بسیار کارساز بود. پس از اعتراضات سراسری و رادیکال سال گذشته در ایران نیز فقدان همان ستیزهجویی غربی علیه رژیم حاکم بر ایران از عوامل اصلی انسداد سیاسی در جبههی مخالفان حکومت بود. تصویرسازی رسانهای از شرایط ایران در پاییز گذشته عمدتاً پیرامون یک جریان خاص اجتماعی بر محور فرهنگی تعبیر شد؛ در حالیکه رادیکالترین نیروهای اجتماعی در ایران برای تغییر سیاسی، جان خود را در خیابانها از دست میدادند. سیاست آمریکا در قبال شرایط انقلابی ایران نتوانست با تحولات نیروهای قدرت اجتماعی هماهنگ شود؛ بلکه تحتتأثیر روایتسازی رسانهای و بازیگران جعلی آن شد.
این نکته که رژیم ایران چنان سطحی از هویتسازی ضدآمریکایی برای خود ترتیب داده که هرگونه ستیزهجویی سرسختانه دولت آمریکا علیه این رژیم، ناقوس تهدید و حتی مرگ آن را به صدا در میآورد، هنوز بهخوبی برای دستگاه سیاست خارجی آمریکا درک نشده است. اگر سیاست جهانی به رهبری آمریکا بتواند این روایت را به جامعه ایران عرضه کند که رژیم حاکم بر ایران را به چالش میکشد و در برساختن جایگزین سیاسی ملیگرایانه به نیروی قدرت اجتماعی در ایران یاری میرساند؛ بخش اعظم بحران ذهنیِ پیروزشوندگی در جامعه ایران و حتی نزد نیروهای متزلزل و تا اینجا وفادار به رژیم را رفع میکند. موفقیت در نمایش قدرت برای رهبری سیاسی آلترناتیوِ رژیم ایران، بدون همراهی آمریکا بسیار پیچیده و دیریاب خواهد شد. در حالیکه این شانس به لطف تصویرسازی پررنگ دشمنی با آمریکا توسط رژیم در تمام طول حیاتش و تزلزل ذهنی وفادارانش نسبت به قدرت آمریکا ممکن شده است.
اگر دولت آمریکا بتواند در کنار تصویرسازی عملی و ذهنیِ تقابل سرسختانه با رژیم ایران، در دو سطح امنیتی و سیاسی به مخالفان حکومت یاری برساند، یک تأثیر سهگانه بر نیروهای قدرت مؤثر بر انقلاب در ایران خواهد داشت. نیروی سیاسیِ معتبر در صورت به رسمیت شناخته شدن توسط سیاست آمریکا میتواند این پیام را به مردم ایران مخابره کند که ما توانستهایم پادزهر قدرت استبدادی حاکم بر کشور را بهدست آوریم (در نظر داشته باشید که ذهینت عمومی در ایران بهشدت متأثر از جایگاه نیروی سیاسی در سلسله مراتب قدرت ـ داخلی یا خارجی ـ میباشد). نیروهای نظامی و امنیتی که در خدمت رژیم جمهوری اسلامی هستند، تحت فشارهای روانی در تقابل با اکثریت معترض و رادیکال جامعه، به لحاظ ذهنی به شدت شکنندهاند و تصویری از صفآرایی رهبران سیاسی ملیگرا در اتحاد با قدرت آمریکا این پیام را به آنها میرساند که تردیدهایشان را باید به نفع عصر جدید و مناسبات قدرت آینده کنار بگذارند و پشت رژیم را خالی کنند. نیروی قدرت رادیکال اجتماعی نیز در مواجه با تصویری اعتمادبخش و پشتیبان که خلاء ذهنی شکست در برابر سرکوب را برای آنها حل کند، شجاعانهتر و مصممتر به تسخیر خیابانها و فلج کردن رژیم روی میآورد.
محور کلیدی در نقشآفرینی سیاست آمریکا در جریان انقلاب، سرمایهگذاری هوشمندانه بر نیروهای سیاسی توانمند است. آمریکا با گذر از اشتباهات پاییز گذشته که خط سیر سیاست خارجیاش در قبال تحولات داخلی ایران را بازیهای رسانهای جعلی و نامرتبط در غرب (با تمرکز بر وجوه پروگرسیو و موردپسند چپ غربی) تعیین نمود؛ باید بر محور مناسبات سیاسی و جایگاههای قدرت به سراغ مخالفان ایرانی برود. به این منظور تمرکز بر طیفهای نیروی قدرت اجتماعی داخلی در ایران بهخوبی مشخص میکند که رهبرانی که گذشته تاریخی درخشان ایران (پیش از سلطه رژیم جمهوری اسلامی) را نمایندگی میکنند و توان برانگیختن شورِ ملیگرایی حماسی در میان ایرانیان را دارند، بیشترین نسبت را با نیروی اجتماعی نوظهور در ایران دارند.
اگر سیاست آمریکایی بتواند بر سر یک برنامهی مشترک از دوران گذار با این رهبران به توافق برسد و پشتیبانیهای لازم مالی، فنی، رسانهای و سیاسی را به سمت این نیروهای سیاسی سوق دهد، علاوه بر حل مشکل نمایندگی سیاسی انقلاب در ایران، فرصت شراکت سازنده و زودهنگام با دارندگان بیشترین شانس برای رهبری کشور در شرایط دموکراتیک را در اختیار خواهد داشت. همچنین پیشبرد انقلاب ایران بر یک محور ثباتِ ملیگرایانه ضمن همراهی با موج انقلابی داخلی، بیشترین شانس جهت جذب همراهی نیروهای امنیتی و نظامی داخلی را (که بنا به علل مختلف تاریخی، نسبتی با وجوه پروگرسیو غربی روایت شده در شرایط انقلابی پاییز گذشته در ایران ندارند، اما تحتتأثیر وجوه ملیگرایانه انقلاب متزلزلتر و همراهتر میشوند) هم خواهد داشت. از سویی دیگر جایگزینهای سیاسی ملیگرایی در مسیر انقلاب ایران موجب بروز شکافهای هویتی گسترده در بین مخالفان و دامن زدن به نزاعهای قومی در منطقهی حساس و بحرانخیز خاورمیانه میگردد که خود میتواند افق جدیدی از ناامنی، امکان فرار رژیم جمهوری اسلامی از فروپاشی در برابر جریان انقلابی و موجی جدید از رادیکالیسم ضدغربی در منطقه را پدید آورد.