مخالفان اسد پس از ۱۰ روز وارد دمشق شدند و به ۵۴ سال حکومت خانواده اسد پایان دادند. در اینمدت اطلاعات روشن و دقیقی از آنچه در سوریه اتفاق میافتاد، وجود نداشت. ابهامها امکان پیشبینی را کم کرده بود . نقش سیاست در این پیشروی گروههای مسله مشخص نبود. نقش کشورهای منطقه و وجود گفتگوها و توافقهای پیشین مشخص نبود. اما با پیروزی گروههای متحد سوری بر رژیم اسد اکنون میتوان بدون تردید نکتههایی را برشمرد.
گروههای مخالف اسد در کاروانی از خودروهای غیرنظامی بهسوی شهرهای مختلف حرکت میکردند و بدون مزاحمت توسط نیروی هوایی سوریه (و همپیمانها) و بدون برخورد با آتش توپخانه و حتی بدون درگیری جدی نظامی با ارتش روستا به روستا، محله به محله و شهر به شهر تا دمشق رسیدند. حملات محدود هواپیماهای روسی نیز به کاروان گروههای مسلح نبود. گویا آسمان سوریه برای پیشروی سریع امن شده بود. درگیریهای محدود بالگردهای ارتش اسد با پهپادهای مخالفان اسد هم بسیار محدود بود. پشتیبانی مخالفان اسد (تحریر شام و همپیمانانش) با پهپادها و همچنین اطلاعات کافی از وضعیت جبههها و استقرار نیروها نشاندهنده حمایت قدرتهای جهانی و منطقهای بود.
شاید کلید اصلی پیروزی سریع مخالفان اسد و بازپسگیری سوریه متحد از رژیم اسد همین توافق و همراهی نظم جهانی باشد. برخلاف عدمجدیت ایالات متحده (دوران اوباما) در ۱۴ سال قبل که شاهد استراتژی کشتار برای بقای رژیم اسد بود، اینبار گویا همچیز برای پیروزی مخالفان مهیا بود. دخالت روسیه و ایران محدود شده بود. ترکیه بهعنوان بازیگر اصلی و هماهنگکننده درراستای نظم جدید منطقهای عمل کرد. عربستان و سایر کشورهای منطقه همه بر حفظ یکپارچگی سوریه تاکید کردند. شروع ماجرا نیز با آتشبس اسرائیل و حزبالله بود. اسرائیل اجازهی ورود نیروهای حزبالله از مرز لبنان به سمت قصیر و شروع عملیات علیه مخالفان اسد را نداد. هشدارهای جدی را در اینمدت داده بود و درعمل هم اقدام کرد. عراق توانست جلوی ورود نیروهای حشد شعبی وابسته به جمهوری اسلامی را بگیرد و وقتی هم که اصرار برخی نیروها را دید درعمل نیروهای وابسته به ایالات متحده با تصرف دیرالزور و حرکت بهسمت بوکمال امکان آن را ازبین بردند.
مسیر پیروزی تعیین شده بود. نیروهای مخالف مستقیم بهسمت دمشق آمدند و درگیر لاذقیه و طرطوس نظامیتر با حضور روسها نشدند. گویا از ابتدا مشخص بود که هدف رسیدن نیروهای متحدشدهی مخالف بشار اسد به دمشق است. مسیر مشخص بود و اقدام هم مشخص بود. در حلب یک چهرهی شناختهشده از همان شهر را بهعنوان مسئول شهر برگزیدند و درگیر تصفیه شهر، انتقام و تسویهحساب نشدند.
تضعیف جدی حزبالله و نظم پس از ۷ اکتبر در خاورمیانه همهی آثارش را در سقوط اسد نشان داد. اسرائیل همه را متقاعد کرده است که توازن نظامی و اطلاعاتی در این منطقه وجود ندارد. حالا که تصمیم برای پایاندادن به محور مقاومت است، چه بهتر که در نظم جدید خاورمیانه اثری از گروههای مسلح غیردولتی نباشد. گروههای مخالف اسد هم در چنین نظمی فقط با تسخیر دولت و شکست اسد امکان بقا داشتند. در عراق نیز شرایط درحالتغییر است. سیستانی خواهان محدودیت سلاح به ارتش شده است. حشد شعبی میدان مانور جدیای در دوران دولت سودانی نداشته است.
ترکیه برنده اصلی این میدان است. ۳ میلیون آوارهی سوری به سوریه برمیگردند. مسئلهی کردهای پیکارجو نیز در سوریهی متحد جدید حل خواهد شد. یک دولت نزدیک به ترکیه علاوهبر امتیازهای سیاسی و نظامی مستقیم به نقش ترکیه در خاورمیانه پس از ۷ اکتبر کمک خواهد کرد. ترکیه جاماندگیاش از اسرائیل و عربستان در نظم جدید را تا اندازهای جبران خواهد کرد. تحرکات محدود ترکیه نیز نشان میدهد که اطمینان زیادی از روند داشته است. وزیر خارجه ترکیه (هاکان فیدان) گرچه ابایی نداشت که ترکیه حامی اصلی مخالفان اسد معرفی شود، اما از همان ابتدا ایالات متحده را پشتیبانیکننده حرکت مخالفان معرفی کرد.
تا اینجا بهنظر میرسد که یک توافق آشکار شده است. هیچکس خواهان تجزیه سوریه نیست. مخالفان اسد هم که سابقهی اسلامگرایی سلفی-جهادی داشتهاند با تغییرات پیدرپی در اینسالها بر ایدهی سوریسازی اتفاق داشتهاند. نوعی از ملیگرایی عربی-اسلامی را مبنای وحدت در ادلب و آغاز عملیات کرده بودند. نیروهای شرق سوریه نیز از مدتها قبل در ائتلاف گسترده از نیروها توسط ایالات متحده شرایط را برای دوری از ایدههای تجزیه فراهم کرده بودند و بهنظر میرسد که دولت جدید بتواند سازگاری بیشتری با نظم مدرن و ملی در این منطقه داشته باشد.
روسیه نیز تا اینجا طرطوس و لاذقیه را ترک نکرده است و بهنظر میرسد که روند تغییرات در آنجا آرام و براساس توافقهای منطقهای و جهانی میش برود. روسیه پس از جنگ اوکراین جایگاه و قدرت پیشین را ندارد.
جنگها اگر زود بهنتیجه نرسند به تضعیف کشورهای بزرگ میانجامد. روسیه قرن ۲۱ دیگر باید بپذیرد که یک قدرت منطقهای است و قدرت جهانی نیست. مدیترانه و دروازهی دریای سیاه را باید کمکم رها کند. همپیمانهای منطقهایاش را باید در مسیر توافقهای برابر (در ترکیه یا جایی دیگر) بیابد.
سازش مخالفان اسد با دولت کنونی نیز شاید مهمترین نکته برای فهم روند تا اینجا باشد. اسد دیگر جایی در سوریه نداشت. احتمالاً از ماهها قبل و با تصمیمگیری دربارهی نظم جدید در این منطقه گفتگوها و توافقهای پنهانی شکل گرفته بود. ارتش و دولت سوریه را میتوان بیطرف در نزاع اسد و مخالفانش دید. این اتفاقی نیست که پشت دیوارهای دمشق اتفاق افتاده باشد. مسئول دورهی انتقال نیز همین دولت است و تاییدی بر این مدل سازش و ستیز توامان است. احتمالاً بهزودی اکثر این مقامات جایگاهشان را ازدست بدهند و در دولت جدید سوریه جایی نداشته باشند. اما نقشآفرینی در دورهی انتقالی نشانهای از توافق بزرگ و پذیرش یک طرح ملی برای پایان ۱۴ سال سخت در سوریه است.
جمهوری اسلامی از سوریه اخراج خواهد شد. اما همچنان ارتباطات محدودی بهعنوان دو کشور منطقه با هم خواهند داشت. البته همچنان حساسیت بر خاندان اسد وجود خواهد داشت و حضور احتمالی اسد در تهران میتواند کار را دشوار کند. اما شاید بتوان فراتر از تحلیل و پیشبینیهای معمول سیاسی گفت که همهچیز را راهبرد چندجانبهگرایی ایالات متحده در خاورمیانه تعیین خواهد کرد. اسرائیل و عربستان بازیگران اصلی خواهند بود و ترکیه نیز حداقل در سوریه تعیینکننده است. نظم جدید در حال شکلگیری است و به دیوارهای عراق رسیده است. عراق آمادگی کامل دارد. اما آنسوی دیوار عراق، جمهوری اسلامی تصمیمهای سخت را نگرفته است.
اما در سوریه روند سیاسی آینده را تعیین میکند. دیگر نیروهای مسلح نقش اصلی را نخواهند داشت. نقش آنها به پایان رسیده است. این روند سیاسی با چالشهایی همراه خواهد بود. اما اگر همان گفتگوها و توافقهایی که در یک مسیر مستقیم پیروزی مخالفان را به کاخ اسد رساند، برقرار بماند؛ میتوان امید داشت که یک ایدهی سوریسازی مبنای تاسیس و تثبیت دولت جدید باشد و نیروهای عربی-اسلامی دگرگونشده و سازگار با تنوع قومی و فرهنگی در سوریه بتوانند همزیستی با همسایگان و روند بازسازی سوریهی آسیبدیده را آغاز کنند.