پوتین چگونه به قدرت رسید: انفجارهای جادویی در آستانه‌ی انتخابات

جان آدامز از پدران بنیان‌گذار ایالات متحده آمریکا در مورد واقعه‌ی کشتار بوستون در سال ۱۷۷۰ نوشته بود که «پایه‌یاستقلال آمریکا در آن روز گذاشته شد». کشتاری که انتشار تصویری غیرواقعی از آن، شکاف میان استقلال‌طلبان آمریکایی و امپراتوری بریتانیا را تعمیق بخشید. تصویر منتشرشده با واقعیت ماجرا منطبق نبود. شلیک غرور‌آمیز سربازان سرخ‌پوش بریتانیایی به مردمی که غرق در خون بودند تنها روایتی بود که در عرصه‌ی عمومی ارائه شد و از آن روز آن تصویر کشتار بی‌رحمانه در بوستون پیش‌برنده انقلاب شد.[1]

کشتار بوستون

ماکیاولی معتقد بود که اخلاق عمومی و خصوصی باید به عنوان دو چیز متفاوت درک شود تا بتوان به‌خوبی حکومت کرد. مهندسی افکار عمومی بحث تازه‌ای نیست و در دوره‌های تاریخی صورت و معنای متغیری داشته است. اما آنچه در سپتامبر سال ۱۹۹۹ در فدراسیون روسیه صورت پذیرفت برای ظرف زمانی‌اش نیز هضم‌ناپذیر بود. 

در تابستان سال ۱۹۹۹ میلادی، بوریس یلتسین ــ رئیس جمهور فدراسیون روسیه ــ ولادیمیر ولادیمیرویچ پوتین ناشناخته را به عنوان نخست‌وزیر منصوب کرد. پوتین پنجمین نخست‌وزیر انتخاب‌شده توسط یلتسین در طول ۱۸ ماه بود. ماه‌های پر التهابی که به‌دنبال بحران اقتصادی در آسیا از سال ۱۹۹۷ میلادی آغاز شد و در نتیجه‌ی کاهش تقاضای جهانی، قیمت نفت افت پنجاه درصدی پیدا کرد. بیش از ۶۰ درصد درآمد سرانه‌ی دولت روسیه از حوزه‌ی انرژی تأمین می‌شد و با کاهش غیرمنتظره‌ی درآمدهای ارزی دولت و ناتوانی در پرداخت بدهی‌ها، ارزش روبل روسیه در مقابل دلار آمریکا از تابستان ۱۹۹۸ میلادی تا پیش از انتخاب پوتین در تابستان ۱۹۹۹ شاهد سقوط بیش از چهارصد درصدی بود.

ولادیمیر ولادیمیرویچ پوتین تنها یک سال پیش از آن به‌عنوان رئیس اف‌اس‌بی (سرویس امنیت فدرال که جایگزین کا‌گ‌ب شده بود) منصوب شده و شخصیتی غیر کاریزماتیک داشت. در تنها نظرسنجی پیش از انفجارهای سریالی منازل مسکونی در روسیه در زمان نخست‌وزیری‌اش، محبوبیتی کمتر از ۲ درصد داشت و کسی شانسی برای او در مقابل رقبای شناخته‌تر شده‌اش برای پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۰ قائل نبود[2]؛ رقبایی همانند بوریس نمتسف که بعدها منتقد اصلی سیاست‌های غیر دموکراتیک پوتین بود و در سال  ۲۰۱۵ در نزدیکی کاخ کرملین ترور شد.[3]

هدف از این مقاله بررسی تحولاتی است که منجر به پیروزی پوتین در دور اول انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۰ میلادی فدراسیون روسیه با ۵۳٪ آرا شد. در زمانی که خانواده‌ی یلتسین درگیر پرونده‌های فساد اقتصادی بود و میزان محبوبیت یلتسین به نزدیک ۵ درصد رسیده بود، پوتین جوان با پخش تلویزیونی رابطه‌ی جنسی دادستان وقت با دو زن در هتل روند رسیدگی قضایی پرونده‌های فساد خانواده یلتسین را متوقف کرد و موجب استعفای دادستان شد.[4] مشاوران ارشد یلتسین همانند والنتین یوماشف و رومن آبراهاموویچ بعد از این واقعه پوتین را به عنوان نیروی امنیتی قابل‌اعتماد و بدون بلندپروازی در کنار آنچه ”خانواده” می‌نامیدند در نظر گرفتند.[5]

پخش رابطه جنسی دادستان در تلویزیون

اما آنچه سرنوشت پوتین را از کاندیدای ناشناخته به پیروز قاطع انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۰ میلادی گره زد، در‌هایی نبود که یلتسین برای او گشود. پوتین و نیروهای سابق کاگ‌ب نیاز به تغییر صحنه‌ی سیاست داشتند و هیچ روایتی بیشتر از قهرمانی که مانند تزارها به نا‌امنی‌های دهه‌ی نود میلادی پایان می‌دهد در آن روزها خریدار نداشت. 

جنگ اول بین جدایی‌طلبان چچن و دولت روسیه بین سال‌های ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ میلادی بدون هیچ نتیجه‌ی قابل‌ملاحظه‌ای به پایان رسیده بود و جدای از هزینه‌های سنگین جنگ برای دولت، به نوعی نیروهای نظامی روسیه را دچار فرسایش کرده بود، خصوصاً آنکه در خلاء قدرت مرکزی ناامنی و جنایت در شهرهای روسیه افزایش چشمگیری داشت[6] و بحران‌های اقتصادی پیاپی و فساد دولت در واگذاری بخش‌های خصوصی هیچ انگیزه‌ای میان این نیروها باقی نگذاشته بود. با این زمینه در اواخر دهه نود میلادی ژنرال‌های سابق کاگ‌ب به امید فتح قله‌های سیاسی خیال جنگ دوم چچن را با استراتژی «جنگ کوتاه و پیروزمندانه» از قول تزار نیکولاس دوم در سر می‌پرورانیدند.

اما داستان بمب‌گذاری‌های سریالی سال ۱۹۹۹ از اوایل سپتامبر آن سال شروع می‌شود. پیش از انفجار مناطق مسکونی بمب کوچکتری در مرکز خرید میدان مانژنایا منفجر شد و با این‌که تلفات جانی نداشت، گویی پیش درآمدی برای آغاز سریال انفجارهای بعدی بود. انفجار اول در خودرویی در منازل مسکونی خانواده‌‌های نیروهای ارتش روسیه در شهر بونیانکسک در منطقه‌ی داغستان بود که ۶۶ کشته برجا گذاشت. در همان روز خودروی دیگری حامل مواد منفجره در پارکینگ بیمارستان نظامیان روسیه توسط شهروندی شناسایی و به‌دنبال آن خنثی شد.[7]

پنج روز بعد از انفجار اول، انفجار دوم ساعت هشت شب در جنوب شرق مسکو منجر به ریزش کامل یک آپارتمان نه طبقه شد و بیش از صد کشته و دویست‌وپنجاه مجروح برجای گذاشت. چهار روز پس از آن در روزی که عزای عمومی برای کشته‌شدگان انفجار قبلی اعلام شده بود، انفجار مهیب سوم در فاصله‌ی شش کیلومتری از محل انفجار دوم در جنوب مسکو یک مجتمع مسکونی هشت طبقه را با خاک یکسان کرد و ۱۱۹ نفر کشته شدند.[8]

در همان روز انفجار سوم یک شهروند روسی به نام آچمز گوچیانف با پلیس تماس گرفت و آدرس دو آپارتمان دیگر در مسکو را به پلیس داد که نگران بمب‌گذاری در آن‌ها بود. گوچیانف به‌خوبی دانسته بود که انفجارهای مسکو در همان ساختمان‌هایی صورت گرفته که دوست کارمند اف‌اس‌بی اش از او خواسته بود زیرزمین‌هایی برای انبارداری کرایه کند.[9]دو بمب دیگر در آن دو محل کشف و خنثی شدند و پلیس گوچیانف را به عنوان مظنون اصلی بازداشت کرد، اما بعدها پس از طرح اتهاماتی بدون محاکمه برای همیشه ناپدید شد. انفجار چهارم تنها سه روز بعد در شهر ولگودونسک در خودرویی مقابل یک مجتمع مسکونی صورت گرفت که هفده کشته برجای گذاشت. انفجار ولگودونسک در چهارده کیلومتری نیروگاه انرژی هسته‌ای بود که حساسیت‌های بیشتری در بعد امنیت ملی برانگیخت.[10]

اما بمب پنجم بود که روایت رسانه‌ای کرملین از انفجار‌ها را زیر سوال برد و انگشت اتهام را از سوی جدایی‌طلبان چچن به نیروهای خودی چرخاند. دیوید ساتر روزنامه‌نگار آمریکایی اخراج‌شده از روسیه به‌دنبال تحقیقاتش در مورد انفجارات سریالی روسیه در مناطق مسکونی در آستانه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۰۰ در کتاب «هرچه کمتر بدانی، بهتر می‌خوابی» در بخش‌های مختلف کتاب این‌چنین گزارش می‌دهد:

«بمب پنجم که در زیرزمین یک منزل مسکونی در منطقه‌ی مسکونی ریازان در نزدیکی مسکو کار گذاشته شده بود، توسط شهروندی که رفت‌وآمد مشکوک دو نفر را با ساک‌هایی مشاهده و به پلیس محلی گزارش داده بود شناسایی و توسط واحد ویژه خنثی‌ شد. اپراتور تلفن وقتی مکالمه‌ی مشکوک افرادی را شنود کرد که دستور داشتند به‌صورت جداگانه از منطقه خارج شوند، پلیس را از محل تماس مطلع کرد. پلیس در هنگام مراجعه با دفتر اف‌اس‌بی (کاگ‌ب سابق) مواجه شد و افراد بازداشت‌شده توسط پلیس کارت‌شناسایی اف‌اس‌بی ارائه کردند. اف‌اس‌بی برای پوشش این رسوایی ادعا کرد که این یک تمرین برای آمادگی مردم منطقه بود. در حالی که این افراد از خودروی دزدی استفاده کرده بودند و بمب به‌ظاهر تمرینی، چاشنی نظامی و کاملاً آماده انفجار داشت. همان چاشنی نظامی که در بمب‌گذاری‌های پیشین از آن استفاده شده بود. مهم‌تر آن‌که مواد منفجره‌ی کشف‌شده شبیه چهار انفجار قبلی شامل هگزوژن بود.

آلکساندر لیتوینینکو، افسر اطلاعاتی سابق کاگ‌ب که بعدها در کتابی نقش نهاد‌های امنیتی در بمب‌گذاری‌های سریالی سال ۱۹۹۹ را افشا کرده بود، با عنصر پلوتونیم در سال ۲۰۰۶ در لندن به قتل رسید. او در تحقیقاتش از دسترسی انحصاری نیروهای نظامی و امنیتی روسی به هگزوژن که تحت تدابیر شدید امنیتی تولید و نگهداری می‌شد اشاره کرده است. اگرچه رئیس اف‌اس‌بی به مردم هوشیار ریازان تبریک گفت که از یک عملیات تمرینی برای سنجش آمادگی شهروندان سربلند خارج شده‌اند و مواد سفید در این بمب شکر بوده است، اما در تست گاز گرفته‌شده توسط واحد خنثی‌سازی بمب وجود هگزوژن تأیید شده بود و افسر مسئول پرونده به‌دنبال مصاحبه با روزنامه نوایا گازتا در این مورد به واحد دیگری منتقل شد.

در کمتر از دو هفته از آخرین انفجار منازل مسکونی، نیروهای زمینی ارتش روسیه به تهاجم و پیشروی گسترده‌ای در چچن دست زدند. انفجارهای سریالی در مسکو و سایر شهرها نه‌تنها مشروعیت جنگی و روحیه تهاجمی نیروهای روسی را افزایش داده بود، بلکه محبوبیتی یک‌شبه به نخست‌وزیر جوان و تازه‌کار که علاقه‌مند بود در لباس نظامی دیده شود بخشید. پوتین که از رئیس‌جمهور یلتسین خواسته بود جنگ را به او بسپارد، یلتسین را قانع کرد تا نیروی زمینی را به منظور ایجاد سپر دفاعی در مقابل تروریست‌های چچنی تا کناره رودخانه تِرِک در شمال چچن  پیشروی دهد. اما در کمتر از دو هفته نیروهای روسی از رودخانه عبور کردند و در چشم به هم زدنی یلتسین خود را درگیر جنگی همه‌جانبه یافت که تنها برنده‌ی آن فرمانده جنگ ولادیمیر ولادیمیرویچ پوتین بود.

پوتین در مقطعی که نیاز به حمایت سیاسی یلتسین برای کاندیداتوری برای ریاست‌جمهوری روسیه در سال دو هزار داشت به یلتسین گفته بود: «نه تو برادر داری نه من، من را به‌عنوان برادر کوچکترت بپذیر، این فقط حرف نیست.»، اما در روز پیروزی در انتخابات  ریاست‌جمهوری جواب تلفن یلتسین را نداد تا به آنچه ”خانواده” می‌نامیدند نشان دهد که قوانین بازی کاملاً عوض شده است. یلتسین در خاطراتش نوشت: «مردم باور کردند که او یک‌تنه از آن‌ها حفاظت خواهد کرد.»

در عصر اینترنت کمپین‌های تبلیغاتی سایبری راهی ساده‌تر برای انحراف افکار عمومی و دستکاری‌های روان‌شناختی به حساب می‌آیند. ایران یکی از ۲۶ کشور دیکتاتوری است که یکی از بالاترین میزان آنچه ”پروپاگاندای محاسبه‌شده” خوانده می‌شود دارد.[11] همانند بسیاری از پروژه‌های دستکاری امنیتی در جهان که با گذر زمان حقایق آشکار شدند، واقعیت جریان‌هایی در پس بمب‌گذاری در میان حامیان حکومت، تیراندازی در اماکن مذهبی و آلودگی شیمیایی در مدارس روشن خواهد شد. اما گاهی خطای استراتژیک دستگاه‌های امنیتی وقتی آشکار می‌شود که در حالی که مغرور از دستکاری و انحراف افکار عمومی هستند، متوجه می‌شوند که این مردم هستند که آن‌ها را به بازی گرفته‌اند.[12]


[1] https://archive.org/details/americanpastsurv0000conl_q1g8

[2] https://www.wilsoncenter.org/publication/pollsters-perspective-the-putin-phenomenon

[3] https://ukandeu.ac.uk/western-policy-failures-have-facilitated-russias-terror-campaign/

[4] http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/europe/299354.stm

[5] https://www.bbc.co.uk/news/world-europe-50807747

[6] https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC28623/

[7] http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/europe/438691.stm

[8] https://archive.org/details/B-001-000-156/page/n25/mode/2up

[9] http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/europe/2154100.stm

[10] https://www.nytimes.com/1999/09/17/world/another-bombing-kills-18-in-russia.html?scp=6&sq=russia+apartment+bombings&st=cse

[11] https://demtech.oii.ox.ac.uk/wp-content/uploads/sites/12/2019/09/CyberTroop-Report19.pdf

[12] https://www.cato.org/white-paper/public-opinion-war-terror#introduction

Total
0
Shares