ظرف چند روز گذشته مقالات درج شده در اندیشکده مورد نقد و بررسی افراد مختلفی با دیدگاههای متفاوت قرار گرفته بود. اندیشکده ضمن تشکر و قدردانی از گشوده شدن دریچه بحث در مورد «انقلاب ملی»، «رهبر ملی»، «شاخصههای اقتدار» و «منافع ملی ایران در منطقه» تلاش میکند تا جای ممکن به پرسشهای طرح شده پاسخ دهد و از این فرصت برای طرح عمیقتر مباحث استفاده کند.
ماکس وبر احتمالا نخستین شخصی است که پایههای اقتدار مشروع را طبقهبندی کرد. از نظر وبر مشروعیت اقتدار در سهگانه(کاریزماتیک/سنتی/عقلایی) طبقه بندی میشود. با این همه در جزوات نقل شده از وبر در آکادمی ایرانی جزئیات مدنظر ماکسوبر به خوبی تشریح نشده که به آن خواهیم پرداخت:
وبر سه نوع اقتدار را از یکدیگر تفکیک میکند:
اقتدار کاریزماتیک: طرح این نوع اقتدار البته برگرفته از نوعی الهیات مسیحی است و اهمیت آن نیز در همین است، شخصیت کاریزماتیک در دوران بحران ظهور میکند و از خود تصویر توانمندیهای ویژه برای حل مسائل بروز میدهد. شکل الاهیاتی نخستین آن در جوامع نخستین گهگاه باعث میشود نسبت دادن آن به اشخاص در دوران مدرن زیر سوال برود. اما همچنان که پژوهشها نشان داده بسیاری از طرفداران شخصیتهای سیاسی دوران مدرن (مانند روسای جمهور و نخستوزیران) نیز نسبت به آنها نگرش کاریزماتیک دارند.
نظریه ماکس وبر عمدتا معطوف به روابط حاکم/محکوم است و به شکل کلی روند تحول مشروعیت اقتدار را نشان میدهد: نسل اولیه حکمرانان با اقتدار کاریزماتیک وفاداری پیروان خود را به دست میآورند. نسلهای بعدی حاکمان به واسطه مشروعیت سنتی تثبیت شده در نسل اول اقتدار را به دست میآورند. در روند نهایی شکل سنتی اقتدار به روند عقلایی/قانونمند/مدرن تبدیل میشود.
با این همه چند نکته در تکمیل بحث ضروری است:
نخست آن که اقتدار سهگانه وبری با زورمندی نامشروع از اساس متفاوت است: ممکن است موقتا افرادی بتوانند با تأسی به شرایط و امکانات اطاعت را به دیگران تحمیل کنند اما این تحمیل ناشی از مشروعیت سهگانه وبر نباشد بلکه مثلا به دلیل ترس زورمندی فرادست را پذیرفته باشند.
دوم آن که اقتدار کاریزماتیک در میان عوام به شیوه حضور سیاستمدار در رسانههای جمعی اطلاق میشود. در حالی که وبر تاکید میکند این مشروعیت قدیمیترین شکل مشروعیت است و از ابتدای تاریخ وجود داشته است. نزد بسیاری از مفسران این تاکید اهمیت بیشتری دارد زیرا توضیح میدهد در غیاب وسایل ارتباط جمعی مدرن چگونه تصویر فرهمند از رهبر نزد پیروان ساخته میشد.
سوم آن که سهگانه اقتدار بعد از وبر نه تنها در مساله حکمرانی که در مدیریت سازمانی و مسائل دیگر نیز به کار میرود.
با این مقدمه طولانی اکنون میتوان بهتر مساله کنونی ایران را شکافت: در زمانه تمامیتخواهی و فقدان امکان نهادسازی و نابودی نهادهای سنتی از سهگانه اقتدار تنها اقتدار کاریزماتیک میتواند پیشران و موتور تغییر باشد. این اقتدار متکی بر تصویری «نجاتدهنده» از رهبر ملی برای اقشاری است که توانمندی و امکان دسترسی به نهادهای مستقل سنتی و ایجاد نهادهای قانونی مدرن ندارند. عمدتا به دلیل سرکوب و پروپاگاندا تصویر تودهای از رهبر فرهمند میتواند شفاف نیز نباشد یا حاوی اغراقها و مباحث غیرواقعی باشد. با این همه مشخص است که تمامیتخواهی امکان تولید نوع دیگری از اقتدار را به شکل کلان نمیدهد. در چند سال گذشته اکثر گلایهها در مورد شاهزاده رضا پهلوی و حامیانش به همین «اقتدار کاریزماتیک» بازمیگشت. گلایه فعالان صنفی نسبت به بازداشتشدگان آبان تا دیگر فعالین سیاسی معطوف به اقتدار کاریزماتیک است که آقای پهلوی دارد و دیگران ندارند، گلایه نسبت به «تقدسانگاری» و «تعصب» دقیقا مربوط به مولفههای «اقتدار کاریزماتیک» است که تمام رهبران ملی از گاندی تا واشنگتن واجد آن بودند. طبیعی است که در مورد جورج واشنگتن نیز افسانههای مبالغهامیز و هالهای از تقدس وجود داشت. اما بینش علمیتر فعالان امریکایی نسبت به فعالان ایرانی مانع از آن بود که هر نوع از «اقتدار کاریزماتیک» را «خطرناک» بدانند.
رویکرد تبلیغاتی/امنیتی جمهوری اسلامی مبتنی بر آن است که اولا هر نوع «اقتدار کاریزماتیک» مستقل از خود را خطرناک و فاشیستی قلمداد کند و ثانیا به شکلی پارادوکسیکال منکر «اقتدار کاریزماتیک» شوند: برچسبهای تحقیرامیز، ضداطلاعات در مورد زندگی شخصی و انسانیتزدایی به پیروان رهبر سیاسی از کارزارهایی است که به شکل طبیعی از جانب حکومت ایجاد میشوند تا روند هژمونیک شدن را دچار وقفه کنند.
برای نیروهای ملی این کارزارها نباید اتفاق هولناک یا بحران تلقی شوند. اوباشگریهای سازمانیافته نیز تا زمانی که حکومت منابعی برای مصرف دارد(و رهبر ملی نیز خطر محسوب میشود) با شدت ادامه خواهند یافت.
با این حال چند نکته ممکن است به کار نیروهای ملی بیاید:
نخست آن که همواره ترکیبی از سهگانه مشروعیت در رهبران ملی وجود دارد، در مورد ایران نیز اگرچه بنا بر شرایط تمامیتخواهی سیطره با اقتدار کاریزماتیک است اما اقتدار سنتی و عقلانی نیز موجود است. در مورد شاهزاده نیز هر سه نوع از اقتدار موجود است. هر اندازه که از شرایط اضطرار خارج شویم اقتدار کاریزماتیک بالطبع کمتر میشود و هر اندازه که به میان نسلهای جدید میرویم اقتدار سنتی جای خود را به اقتدارهای دیگر میدهد.
در نتیجه مواجهه تبلیغاتی در داخل و خارج از ایران با یکدیگر تفاوت دارد، روشهای اقناع متفاوت است و دلایل طرفداری نیز متفاوت است. انسجام اقتدار بر پایه هماهنگی سه نوع مشروعیت اقتدار و هماهنگی اقشاری است که هر کدام بنا بر دلیل خاصی رهبری ملی را میپذیرند. همچنان که اخرین حربه پروپاگاندا و دستگاه امنیتی این است: قراردادن طرفداران رهبر ملی روبروی یکدیگر. مبانی سهگانه مشروعیت نه مقابل یکدیگر که مقوم و پشتیبان یکدیگرند.