اگر شما هم این روزها مخاطب رسانههای فارسیزبان بودهاید، حتما متوجه این نکته شدهاید که ناگهان جمعی از فعالان سیاسی ایرانی به وجود هیولایی به نام «راست افراطی» پی بردهاند و لازم دیدهاند در کشاکش آنچه بر ایران و شهروندانش میگذرد، به جنگ این هیولا بروند و ساعتها در مذمت آن سخن بگویند.
در دو دهه اخیر در فضای سیاسی ایران، گروهی از نیروهای مارکسیست که هسته آکادمیک آنها در دانشکده علوم اجتماعی تهران و هسته رسانهای آن در هر دو طیف رسانههای اصلاحطلب و اصولگرا و شبکه تلویزیونی افق متعلق به سپاه، فعال بودهاند، بر روی مفهومی به نام «نئولیبرالیسم» تمرکز کرده و همه مشکلات ایران را به آن نسبت میدادند.
در اینجا لازم است به ریشههای نئولیبرالیسم بعد از جنگ جهانی دوم بپردازیم. شرایط جنگجهانی دوم به گونهای پیش رفت که منجر به مداخلات حداکثری دولتها در اقتصاد شد. در دهههای پس از جنگ، نئولیبرالیسم تلاشی بود برای بازسازی لیبرالیسم کلاسیک و میلتون فریدمن اقتصاددان آمریکایی چهره شناختهشده آن بود و دولتهای دست راستی مارگارت تاچر در انگلستان و رونالد ریگان در آمریکا نیز به نماد آن تبدیل شدند.
چپگرایان سیاسی از واژه نئولیبرالیسم به گونهای تحقیرآمیز برای مقابله با بازار آزاد و جهانی شدن زنجیره اقتصاد استفاده میکردند. از آنجا که بنیادهای انقلاب ۵۷ مارکسیستی-اسلامیستی بود اقتصاد ایران نیز مانند تمام کشورهای کمونیستی در تله خودکفایی و مداخلات حداکثری دولت افتاد.
بعد از شکست برنامههای اقتصادی دولت در ایران و سقوط فاجعهآمیز ارزش پول ملی، نئولیبرالیسم به عنوان مقصر اصلی این شکستها معرفی شد. این هیولای ساختگی، هرچه که بود و مصداقش هرکسی بود، مهمترین فایدهاش این بود که نامش «جمهوری اسلامی» نبود و برای حکومتی که درگیر امواج پیاپی اعتراضات مردمی است، چه موهبتی بهتر از آنکه همه روشنفکران از حسن عباسی و رحیمپور ازغدی در افق، تا اباذری در دانشگاه و تا کارشناسان پرگار در بیبیسی فارسی، بهجای جمهوری اسلامی، به نئولیبرالیسم بتازند؟
این برچسبسازیها که به دلیل منشأ خود، لاجرم پیرو جریانهای چپ آکادمیک غربی است و بدون توجه به واقعیات درونی ایران، به دنبال تحمیل فهم ترجمهای خود از نومارکسیستهای غرب بر جامعه ایران است در امتداد دشمنی با نئولیبرالیسم، به ستیز با فاشیسم ایرانی نیز برخاستند و طبیعتا متر و معیار تشخیص فاشیستهای ایرانی نیز خودشان بودند.
اشکال این بخش ماجرا این بود که واژههای نئولیبرالیسم و فاشیسم، بیشتر به کار جدلهای توییتری و مباحثات خودنخبهپنداران در شبکههای تلویزیونی میآمد و امکان نفوذ در بدنه جامعه را نداشت.
اینچنین بود که تلاش شد تا با ابداع مفهوم «راست افراطی»، ابتدا واژهای همهفهمتر برای برچسب جدید خود بسازند و با تکرار آن در تریبونهای مشترکالمنافع، این واژه را عمومیسازی کنند، و سپس از این برچسب و هیولای جدید برای حذف رقبا استفاده کنند. در واقع آنهایی که در ستیز با مفهوم ساختگی «نئولیبرالیسم» با همتایان خود در شبکه افق همپوشانی داشتند، در باره الصاق این برچسب جدید بر رقیب نیز با این شبکه همپوشانی دارند و همگی، در حال رقابت با برند «پهلوی» هستند.چون هم کسانی که امروز بر مسند حکومت ایران نشستهاند و هم کسانی که در رویای کسب قدرت در ایران پس از جمهوری اسلامی هستند، پهلوی را تنها آلترناتیو و رقیب خود میدانند و گمان میکنند با حذف او، پیروزیشان تضمین خواهد شد.
اما فارغ از اینکه این حربه همیشگی توسط چه کسانی و با چه هدفی به کار گرفته شود، آنچه اهمیت دارد، راهکار مواجه شدن و برخورد با این برچسبها است.
در زندگی روزمره هر انسانی وقتی مورد اتهاماتی مانند قتل، سرقت یا غیره قرار میگیرد، ابتدا در رد این ادعا استدلال میکند تا مخاطب را مجاب کند که من قاتل نیستم، دزد نیستم و… و این دقیقا همان جایی است که افراد در مواجهه با برچسبهای ساختگی مارکسیستها دچار خطا میشوند و شروع به رفع اتهام از شخص یا گروه خود میکنند و همین باعث اعتبار دادن به آن واژه یا برچسب خواهد شد.
درحالیکه برچسبهایی مانند «نئولیبرال»، «دشمن خلق و تودهها»، «راست افراطی» و امثال آنها، بر خلاف مواردی نظیر «قتل یا دزدی»، معنای مشخصی ندارند و وقتی کسی ما را با این واژهها هدف حمله قرار میدهد، پیش از آنکه برای تبرئه خود از این اتهام تلاش کنیم، باید از او بخواهیم که معنای دقیق و مشخص واژهای که ما را به آن متهم میکند را شرح دهد.
در یک نمونه عینی، سردمدار مبارزه با نئولیبرالیسم در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، پس از آنکه چندسال نسبت به شنیده شدن صدای پای فاشیسم در جامعه ایران هشدار میداد و جمعی هم به گمان اینکه منظورش سپاه و بیت علی خامنهای است، برایش هورا میکشیدند، ناگهان پرده از پستوهای ذهن خود برداشت و شرکتکنندگان در مراسم تشییع مرتضی پاشایی را بهعنوان فاشیستهایی که صدای پایشان، گوش استاد را آزار میداد، معرفی کرد.
به همین سیاق، بسیار لازم و بلکه واجب است که در مقابل این موج جدید مبارزه با «راست افراطی»، ابتدا از طرحکنندگان این مفهوم خواسته شود، مصادیق راست افراطی و تعریف مشخص و واضح آن را بیان کنند.
حدس زدن اینکه در نهایت امر، ملیگرایی، میهندوستی و حتی در سطوح بعدی، احترام به حق مالکیت و تمامیت ارضی کشور نیز از نظر این افراد بهعنوان مصادیق راستگرایی افراطی بیان شود، کار دشواری نیست. آنگاه میتوان بهجای تلاش برای تبرئه شدن از این برچسب جعلی، به این پروژه هم در کنار پروژه مبارزه با نئولیبرالیسم در جمهوری اسلامی، جایی در قفسه بایگانی اندیشههای مترجمان ژیژک و چامسکی در ایران، اختصاص داد.