این مقاله توضیحی است بر یاداشت سعید قاسمینژاد که در آن چهار سناریویی را عنوان میکند که در مورد ایران با آن مواجهیم.
۱-تداوم جمهوری اسلامی (پروژه اصلاحطلب و اصولگرا و دنبالههای خارجیشان)
۲-پوستاندازی جمهوری اسلامی و تداوم مناسبات کنونی در شکلی دیگر (پروژه تحولخواهان)
۳-سرنگونی جمهوری اسلامی و تجزیه ایران
۴-سرنگونی جمهوری اسلامی و احیای دولت ملی (پروژه شاهزاده رضا پهلوی)
ایران در این مقطع حساس تاریخی با چهار سناریوی اصلی مواجه است. هر یک از این مسیرها مدعی راه نجات ایران هستند، اما واقعیت این است که تنها یک گزینه میتواند ایران را از بحرانهای عمیق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کنونی نجات دهد: سرنگونی جمهوری اسلامی و احیای دولت ملی با رهبری شاهزاده رضا پهلوی.
در این مقاله، به بررسی دقیق این چهار پروژه میپردازیم و توضیح میدهیم چرا سه گزینه اول، در بهترین حالت، مسکنی کوتاهمدت و در بدترین حالت، تهدیدی برای بقای ایران هستند. همچنین نشان میدهیم که چرا تنها راه درست، بازگشت به حکومتی ملی و ایجاد یک پادشاهی مشروطه مشابه کشورهای استرالیا، بریتانیا، کانادا، هلند، اسپانیا، بلژیک، سوئد، مالزی، تایلند، و ژاپن… است.
اگر گروهها یا نیروهایی به همراهی جامعه جهانی یا تغییر باور دارند، این همراهی مشروط به تحقق یک دولت ملی کارآمد و برقراری نظم مدرن خواهد بود.
پروژه اول: تداوم جمهوری اسلامی؛ اصلاحطلبان و اصولگرایان، دو روی یک سکه (۵۷یهای درون قدرت)
بقای جمهوری اسلامی، چه در شکل اصلاحطلبان و چه اصولگرایان، به معنای ادامه چرخه بیپایان سرکوب، فساد، و بحرانسازی است. اصلاحطلبانی مانند محمد خاتمی و حسن روحانی، هرچند در ظاهر شعارهایی در راستای حقوق بشر و توسعه سر میدهند، اما کارنامه آنها نشان میدهد که تنها پوششی برای حفظ نظام هستند. سرکوبهای تیر ۷۸ و آبان ۹۸ به خوبی نشان داد که در این پروژه، جان و آزادی مردم همواره قربانی بقای جمهوری اسلامی میشود.
در سوی دیگر، اصولگرایان، مانند قالیباف و جلیلی و سایر چهرههای سرکوبگر، مسیر خود را در سرکوب آشکار و اعدام دنبال میکنند. این دو جناح، تنها در روشها تفاوت دارند، اما هدف مشترک آنها حفظ جمهوری اسلامی به هر قیمت است. این پروژه نه تنها امیدی برای مردم ایران به همراه ندارد، بلکه خطر استمرار فروپاشی اجتماعی و اقتصادی کشور را به دنبال خواهد داشت.
پروژه دوم: پوستاندازی جمهوری اسلامی؛ تغییر ظاهر، حفظ مناسبات کنونی (۵۷یهای اخراجشده از قدرت و مدافع نوعی ملیگرایی که امرملی را باز درون جمهوری اسلامی میبینه و متوجه ضدمدرن و ضدملیبودن جمهوری اسلامی نیست)
پروژه تحولخواهان، در واقع تلاشی برای حفظ مناسبات فعلی جمهوری اسلامی در قالبی جدید است. این گروه که حول محور چپگرایان، اصلاحطلبان مثلا سابق، و چهرههایی مانند فائزه هاشمی و .. شکل گرفتهاند، قصد دارند با تغییراتی سطحی و نمادین، جمهوری اسلامی را در شکلی جدید به مردم تحمیل کنند.
این پروژه، از همان ابتدا نشان میدهد که چیزی جز نسخه دیگری از اصلاحطلبی نیست. تحولخواهان نه اراده سرنگونی نظام را دارند و نه توان مقابله با ساختار سرکوبگرانه جمهوری اسلامی. هدف آنها، ایجاد یک الیگارشی جدید است که منافع سیاسی و اقتصادی خود را حفظ کند.
این پروژه نیز، مانند پروژه اول، نه تنها توانایی ایجاد تغییر واقعی را ندارد، بلکه به تداوم سرکوب و بحران در شکلی متفاوت منجر خواهد شد.
پروژه سوم: سرنگونی جمهوری اسلامی و تجزیه ایران؛ کابوس ملت (ضد ملی از ۵۷ی چپ و استالینیستی و قومگرا)
سومین پروژه، سرنگونی جمهوری اسلامی به بهای تجزیه ایران است. این ایده که توسط برخی گروههای قومگرا و مداخلات خارجی تبلیغ میشود، تهدیدی جدی برای تمامیت ارضی و بقای ملی ایران است.
تجزیه ایران به معنای نابودی تاریخ، فرهنگ، و هویت ملی کشور است. در این سناریو، ایران به مجموعهای از دولتهای کوچک و ضعیف تبدیل میشود که نه تنها در برابر نفوذ خارجی آسیبپذیر خواهند بود، بلکه به نزاعهای داخلی و بحرانهای بیپایان دچار خواهند شد.
این پروژه، برخلاف ادعاهای حامیان آن، هرگز به آزادی و دموکراسی منجر نخواهد شد. تجزیه، نه تنها مردم ایران را از جمهوری اسلامی نجات نمیدهد، بلکه زخمهایی عمیقتر بر پیکره ملت وارد خواهد کرد. تنها راه برای حفظ آزادی و کرامت مردم ایران، حفظ تمامیت ارضی کشور است.
پروژه چهارم: سرنگونی جمهوری اسلامی و احیای دولت ملی؛ مسیر نجات ایران (ملی ضد۵۷ی)
تنها گزینه واقعی برای نجات ایران، سرنگونی جمهوری اسلامی و احیای دولت ملی با رهبری شاهزاده رضا پهلوی است.
این پروژه، برخلاف سه گزینه دیگر، نه تنها راهکاری برای عبور از بحران کنونی ارائه میدهد، بلکه چشماندازی برای آیندهای پایدار و پیشرفته برای ایران ترسیم میکند.
دولت ملی، به معنای حکومتی است که با تکیه بر اصول ملیگرایی، تمامیت ارضی، و احترام به تنوع فرهنگی و زبانی، تمامی اقشار ملت را در زیر پرچم ایران متحد کند. شاهزاده رضا پهلوی، به عنوان یک رهبر دموکراتیک و کاریزماتیک، بهترین گزینه برای رهبری این جنبش است. او بارها نشان داده که به جای قدرتطلبی، به دنبال ایجاد سیستمی است که در آن مردم ایران حاکمان واقعی کشور باشند.
پادشاهی مشروطه: الگویی برای ایران مدرن
احیای دولت ملی، با بازگشت به یک نظام پادشاهی پارلمانی، میتواند ایران را در مسیر توسعه و پیشرفت قرار دهد. کشورهای پیشرفتهای مانند نروژ، بریتانیا، دانمارک و اسپانیا نشان دادهاند که پادشاهی مشروطه میتواند ترکیبی از ثبات، دموکراسی، و توسعه اقتصادی را فراهم کند. در این سیستم، پادشاه نمادی از وحدت و هویت ملی است، در حالی که قدرت اجرایی در دست دولت منتخب مردم قرار دارد.
این مدل، میتواند تضمینی برای حفظ تمامیت ارضی، آزادیهای مدنی، و عدالت اجتماعی در ایران باشد.
چرا شاهزاده رضا پهلوی؟
شاهزاده رضا پهلوی، به عنوان نماد اتحاد و یکپارچگی ایران، بهترین گزینه برای رهبری این حرکت است. او با تأکید بر دموکراسی، سکولاریسم، و حقوق بشر، توانسته حمایت میلیونها ایرانی را جلب کند. برخلاف رهبران دیگر اپوزیسیون، او به دنبال قدرت شخصی نیست، بلکه خواهان سیستمی است که مردم ایران، فارغ از هر گرایش سیاسی یا مذهبی، در آن مشارکت داشته باشند.
او همچنین در سطح بینالمللی، چهرهای شناختهشده و مورد احترام است که میتواند حمایت جهانی را برای جنبش آزادیخواهانه ایران جلب کند.
ایران در این مقطع حساس، تنها یک راه نجات دارد: سرنگونی جمهوری اسلامی و احیای دولت ملی. پروژههایی که به دنبال تداوم یا تغییر ظاهری جمهوری اسلامی هستند، چیزی جز بازتولید بحران نخواهند بود. تجزیه ایران نیز، نه تنها آزادی را به ارمغان نمیآورد، بلکه کشور را به ورطه نابودی خواهد کشاند.
تنها گزینهای که میتواند ایران را به سوی آزادی، پیشرفت، و ثبات هدایت کند، رهبری شاهزاده رضا پهلوی و ایجاد یک نظام پادشاهی مشروطه است. این مسیر، نه تنها ضامن لیبرالیسم و حقوق شهروندان است، بلکه آیندهای روشن برای ایران و ملت آن به ارمغان خواهد آورد.