شدت آلودگی هوا باز ضرورت توجه به علل آن و راهکارهای کاهشش را مطرح کرده است. انگشت اتهام بیش از هرچه بهسوی مازوتسوزی است. مازوت سهم ۸ درصدی در تامین سوخت نیروگاههای برق دارد. مازوت سوخت نامتعارفی نیست. مشکل اما مازوت تولیدی در پالایشگاههای ایران است که بهعلت عدم سرمایهگذاری همچنان با میزان گوگرد بالای ۳.۵ درصد است. مازوت مناسب برای نیروگاهها باید کمتر از هشتدهم درصد گوگرد داشته باشد. البته اگر ۳۵ درصد تولید برق در شبکه انتقال و توزیع هدر نمیرفت، اینبحران با حذف مازوت هم ممکن بود.
البته مسئلهی بحران مدیریت و نبود سرمایه فراگیر است. حتی با وجود مازوت نامناسب در نیروگاههایی که فیلتر دودکش خروجی نصب شود، مشکل برطرف میشود. اما نیروگاههای ایران استاندارد نیست و مقید به رعایت استانداردهای محیطزیستی نیستند. نه وزارت نفت سوخت باکیفیت تولید میکند و نه وزارت نیرو نیروگاهها را بهینه و کمآلاینده میکند.
بحران کیفیت سوخت فقط مرتبط به نیروگاهها نیست. گازوئیل و بنزین نیز بهعلل ناکارآمدی سیستم و بحران جذب سرمایه مشکلساز شده است. علیرغم ادعاهای مطرحشده سرانهی مصرف انرژی ایرانیان ۲۰ درصد کمتر از کشورهای رفاهمند (میانگین کشورهای سازمان همکاری اقتصادی و توسعه) است. برخورداری ایرانیان از منابع فراوان انرژی امتیازی برای ما ایجاد نکرده است. اما باوجود خودروهای بیکیفیت و پرمصرف، کالاهای برقی غیربهینه، صنایع فرسوده باز سرانه مصرف ایرانیان زیاد و افراطی نیست.
سیاستهای غلط حکومت در بخش مسکن (با توجه به سهم کوچک هزینهی ساخت از قیمت نهایی در کلانشهرها) مردم را به حاشیههای شهر رانده است و با وضعیت نابسامان حملونقل عمومی مجبورند که از خودروهای شخصی استفاده کنند و گرانی بنزین برای فشار به مردم برای کاهش مصرف میتواند به نابودی آنها منجر شود.
صنایع را نمیتوان در بیابان و دور از محل زندگی مردم احداث کرد. دسترسی آسان به محل اشتغال یک ضرورت است. ادعاهای فاصلهاندازی بین محل زندگی و محل کار صنعتی نیز یک اندیشهی غلط بوده است. سازگاری فعالیت صنعتی با محیطزیست یک ضرورت است که حکومت به آن بیتوجه است. این توجه نیاز به سرمایهگذاری و استفاده از منطق بازارهای جهانی دارد. منطقی که بدون پیوستن به نظم جهانی ممکن نیست. همان نقطهای که جمهوری اسلامی آن را به خط قرمز تبدیل کرده است و سالها کشور را در بحرانهای متعدد انداخته است.
اما در مسئلهی آلودگی هوا مسئله جدیتر است. مشکل پایش آلودگی جدی است. ایستگاههای موجود پایش عوامل آلایندگی جانمایی درستی ندارند. سنسورها و تکنولوژی نیز کارآمد نیستند. در طول روز بارها اطلاعات برخی ایستگاهها بهعلت مغایرت نمایش داده نمیشود. دو ایستگاه منطقه ۱۱ نمونهی خوبی برای نمایش بحران پایش عوامل است. منشا اصلی آلایندگی تهران عامل pm2.5 معرفی میشود. ولی چون میتواند ذره ثانویه متاثر از عامل اولیهی دیگر باشد. رابطهی منابع آلاینده با عوامل آلاینده هم مشخص نیست.
منابع آلاینده که بحران جدیتری است. در تهران تا چند سال پیش منابع متحرک همیشه متهم اصلی بود. اگرچه خودروهای دیزلی و موتورسیکلتها را منبع جدیتر میدانستند. ولی توجه بهطورکلی بر منابع متحرک بود و سهم منابع ساکن (مانند نیروگاهها، صنایع و خانگی) نادیده گرفته میشد. متولی کاهش آلودگی هوای شهر معاونت حملونقل بود و بهطورغیرعادی بحران در منابع متحرک معرفی میشد و منابع مالی به این سمت هدایت میشد. اکنون هم که توجهها به منابع ساکن برگشته است، با توجه به نبود ارزیابی مناسب از سهم منابع آلاینده در هر یک از عوامل آلاینده (بهویژه ذرات ۲.۵ میکرون) امکان ارائه راهکار وجود ندارد.
بههرحال بحران آلودگی هوا در تهران و سایر شهرهای ایران نشانهی ناکارآمدی سیستمی در سکونت جمعیت، تولید سوخت، تولید تا توزیع برق، اشتغال و استقرار صنایع، حملونقل عمومی، پایش و مدیریت آلودگی و بهویژه سرمایهگذاری مناسب و توسعه پایدار در کشور است.
بحرانهایی که با طولانیشدن آن باید آنها را بحران سیاسی دانست و بدون تغییرات بنیادین و ساختاری امیدی به بهبودش نداشت. باید منتظر وزش باد در تهران و کلانشهرها بود تا هوا پاک شود. شهرهای بزرگی که معمولاً وزش باد بیشتری دارند (مانند شیراز) شرایط بهتری دارند و شهرهای با وزش باد کمتر (مانند اراک و اصفهان) شرایط بدتری دارند. تهران نیز که روزبهروز شرایطش بدتر خواهد شد.
بهبود هوای شهر تهران نیازمند الزامات برنامهریزی مانند پایش آلودگی هوا و شناسایی میزان تأثیرگذاری منابع آلاینده است. نیازمند اقدامات کاهش آلودگی مانند اصلاح و بهینهسازی سوخت و بهبود و نوسازی فناوری صنایع و خودروها است. همچنین نیازمند الزامات ساختاری و نهادی مانند تغییر در سیاستگذاری عوارض منطقهای و مدیریت و کاهش تقاضای سفر و ایجاد شهر هوشمند است. اقدامات زیادی باید انجام شود. اما بهنظر نمیرسد ساختار کنونی توان پاسخ به مشکلات را داشته باشد.