اعتراضات آبان ۱۳۹۸ در فرصت سیاسی ناشی از تحریمهای دولت اول ترامپ و شکاف قدرت در داخل ایران ایجاد شد و امکان پیروزی یافت، اما چه عامل یا عواملی مانع از نتیجهگیری آن شدند.
اگرچه در مورد فاکتورهای لازم برای انقلابها توافق جامعی میان جامعهشناسان وجود ندارد و گاهی با دستهبندی انقلابها در بازههای زمانی تاریخی سعی شده تا مدلی برای پیشنیازهای انقلابهای مشابه تعریف شود، اما آنچه که “انقلاب ملی” نامیده میشود کمابیش از پیشنیازهایی برخوردار است. به عنوان مثال در انقلاب آمریکا جرج واشنگتن شخصیت کلیدی برای موفقیت انقلاب و استقلال آمریکا بود و در عبور از آپارتاید به دولت ملی در آفریقای جنوبی نلسون ماندلا نقشی حیاتی داشت.
این مطلب چارچوب تئوریک جیمز دیفرونز در کتاب “انقلابها و جنبشهای انقلابی” را جهت بررسی ساختارمند تحولات آبان ۱۳۹۸ استفاده خواهد کرد. دیفرونز پنج عامل اساسی برای توسعه و موفقیت یک جنبش انقلابی (در عصر انقلابها) معرفی کرده که با توجه به این تئوری شاید بتوان فقدان یک عامل اساسی و کامل نبودن برخی عوامل دیگر را از موانع اصلی پیروزی جنبش آبان ۹۸ دانست.
عامل نخست: نارضایتی عمومی که منجر به قیام مردمی شود
بهدنبال اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ که در ابتدا در اعتراض به شرایط اقتصادی آغاز شد و خیلی زود با آن شعار معروف “رضاشاه، روحتشاد” گره خورد، به دستور علی خامنهای و ریاست حسن روحانی «شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا» برای پیشگیری از ایجاد شرایط مشابه تشکیل شد. همین شورا دو سال بعد طرح دو نرخی شدن بنزین (افزایش قیمت بنزین) را از شامگاه پنجشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۸ اجرایی کرد. طرحی که بهدنبال واکنش مردم هیچکس آن را گردن نمیگرفت و ترس رئیس شورا (حسن روحانی) در آن جمله به یاد ماندنی نمود پیدا کرد که: «من هم مثل همهی مردم صبح روز جمعه دیدم که قیمت بنزین تغییر کرده است.»
میزان نارضایتی عمومی در ایران با توجه به تورم بالای چهل درصد برای سالهای متمادی، رکود اقتصادی، فساد ساختاری و فقدان دولت کارآمد نیاز به توضیحات بیشتر در این مقاله ندارد. اگرچه شکست برجام بهدنبال تغییر دولت در ایالات متحده تسریع شد، اما تناقضات و محدودیتهای اجرایی آن در یک دولت ناکارآمد و غیرملی دیر یا زود نمایان میشد.
برجام از ابتدا قرارداد و چارچوب حقوقی خودبسندهای نبود و «بندهای غروب» و «مکانیسم ماشه» از جهت تکمیل فرآیند در نظر گرفته شده بود. در حالی که در جمهوری اسلامی “بند غروب” به عنوان تاریخی برای عادی شدن پرونده هستهای مورد اتکا بود، اوباما و دیگر سیاستمداران امریکایی تاریخهای بند غروب را زمان عادیشدن (normalization) خود جمهوری اسلامی میدانستند. از نگاه طرف آمریکایی این عادی شدن با قراردادهای تکمیلی به ظهور میرسید و در صورت عدم وقوع، «مکانیسم ماشه» برای بازگشت تحریمها تعریف شده بود.
حسن روحانی در پیام نوروزی سال ۱۳۹۵ برجام ۲ را باعث افزایش اشتغال و تعامل بیشتر با دنیا دانست. اما خیلی زود بهدنبال مخالفت رهبر جمهوری اسلامی از ایده برجام ۲ عقبنشینی کرد، در حالی که لغو برجام توسط ترامپ دو سال بعدتر در سال ۱۳۹۷ به وقوع پیوست. مقصود این است که توافق جامع هستهای با توجه به طبیعت سیستم حکمرانی در ایران هرگز یک توافق دائمی و اجرایی نبود و عدم موفقیت آن پیشبینی میشد.
افزایش شاخص فلاکت، سوءتغذیه کودکان، رشد منفی اقتصادی و تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی از پایههای بحران مشروعیت جمهوری اسلامی شد و تنها سرکوب بود که مانع از قیام مردم در مقابل این سیستم تمایمتخواه میشد. سرکوبی که ناتوان در مقابل سرعت و وسعت اعتراضات آبان ۹۸ بود و استفاده از سلاح کشتار و جنگی شاخصهی اصلی برخوردهای حکومت جمهوری اسلامی با مردم معترض بود.
عامل دوم: تشکیل جنبش های سیاسی مخالف و مشارکت نخبگان سیاسی در آن
بهدنبال انقلاب مشروطه و فراهم نبودن زمینههای اجرایی آن در پادشاهی قاجار خلاء قدرتی در ایران پدیدار گشت که همراهی آن با جنگ جهانی اول منجر به نابسامانی عظیمی در نظم و تهدیدی جدی به تمامیت ارضی ایران شد. رضاشاه پهلوی جریان لیبرالهای ملیگرا را به عینیت سیاسی رسانید و با تغییرات بنیادین در سیستم بوروکراتیک، ظرفیتهای عبور ایران از سنت به مدرنیته را بسط داد.
چالشهای دوران جنگ سرد و همسایگی با قطب کمونیستی این مناقشه بینالمللی اگرچه محدودیتهای فراوانی برای وارث رضاشاه ایجاد کرد، اما در نهایت روند اصلاحات سکولار در دوران پهلوی دوم منجر به توسعه ناباورانهای در ایران شد که ویژگی بارز آن رشد پایدار و تورم پایین بود.
در میانهی جنگ سرد و بهدنبال ریاستجمهوری جیمی کارتر فرصتی برای اتحاد جماهیر شوروری پدید آمد تا عامل اصلی بازدارندگی کمونیسم در مرزهای جنوبی شوروی را تضعیف کند.
محصول تورم دههی ۷۰ میلادی ایالات متحده آمریکا و تضعیف سیاسی جمهوریخواهان بهدنبال رسوایی واترگیت، ریاستجمهوری کارتر بود که کمترین شناخت از سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه و نقش حیاتی ایران در ثبات و توازن قدرت در منطقه را داشت.
همراه با جریانات چپ، دیگر دشمنان توسعهی مدرن ایران در داخل ملّایان بودند که خود را ذینفع تغییرات توسعهمحور نمیدیدند و روند مدرنیزاسیون ایران را پایانی بر احاطهی مذهب بر زمین و قوانین میدانستند و در خارج این بلوک شرق جنگ سرد بود که به بهانهی مبارزه با “سرمایهداری غربی” ثبات ایران را هدف قرار داد.
دستگاههای پروپاگاندای جهانی بلوک شرق که سالها سعی بر انسانزدایی از خاندان سلطنتی ایران داشتند، با هجمهای سنگین و اغراق در حجم آنچه “زندانیان سیاسی” مینامیدند به افسانهسازی از برخوردهای دستگاه امنیتی پرداختند و تصویری از ایران به جهان ارائه کردند که با واقعیت تناسبی نداشت. رسانهها و کانونهای حقوقبشری خواسته یا ناخواسته در خدمت پروپاگاندای روسها قرار گرفته و گزارشی از اینکه مخالفین وقت چریکهای مسلح و در همکاری با سیستم امنیتی جبههی کمونیستی (خصوصاً شوروی و چین) بودند، دیده نشد. آنچه محمدرضا شاه پهلوی پیوند شوم ارتجاع سرخ (کمونیستها) و سیاه (بنیادگرایان اسلامی) نامیده بودش، برای اولین بار در آن مقطع شکل گرفت و دستگاههای اطلاعاتی غربی عاجز از درک شرایط به سمت جریانی هدایت شدند که لئونید برژنف ۱۶ سال برای آن برنامهریزی کرده بود.
بهدنبال انقلاب مارکسیستی-اسلامیستی سال ۱۳۵۷ در ایران نظام پادشاهی وقت که انعکاس پیشروندهای از سیستم دولت-ملت بود فروپاشی کرد و پس از نوسانات اولیه، قدرت به طبقهای رسید که سیاست را نه از لنز مسائل ایران که از زاویهی جهانوطنی نظاره میکرد. آنها ایران را نه برای ایرانیان و مشارکت در توسعهی پرشتاب جهانی که برای اهداف ایدئولوژیک و قرون وسطایی خویش هزینه میکردند.
مجموعهی این تحولات چیدمان نیروهای سیاسی ملی و نظامیان میهندوست ایران را برای سالها تحتتأثیر قرار داد. تنها با رنگ باختن ایدئولوژی چپ و اسلامی بود که جریانهای ملیگرا فرصت جذب افکار عمومی را پیدا کردند که نمودش در قرار بزرگ مردم ایران در آبان ۹۵ در پاسارگاد بود. نمادگرایی و بازیافت اسطورههای پیشامدرن بخشی از این ملیگرایی بود و در عمق ملیگرایی ایرانی تحرکی برای احیای روند مدرن شدن کشور بود.
جنبش ملی مردم ایران را نسلی ایرانگرا و خردورز نمایندگی میکنند که بهدنبال بازگشت به ریل توسعه و مشارکت در نظم دموکراتیک جهانی در پیوند با غرب هستند. تغییرات نسلی “نظم مستقر” در ایران را با بحران جدی مشروعیت مواجه کرده و آنچه به عنوان نخبگان سیاسی پیشین مینامیم از اعتبار ساقط شدهاند. اگرچه در آبان ۹۸ دستگاه سرکوب به کمک بازوهای رسانهای و سیاسیاش در داخل و خارج از کشور توانست اهداف و خاستگاه سیاسی معترضین را نادیده بگیرد، اما روند ایجاد اپوزسیون ملی در سالهای پس از آن شتاب گرفته و موانع سیستم امنیتی جمهوری اسلامی نتوانسته از رشد روزافزون آن جلوگیری کند.
در واقع جنبش آبان ۹۸ و سرکوب شدید آن در مقابل سکوت و مشارکت آنچه ملقب به “جریان پنجاهوهفتیها” شده است منجر به اعتبارزدایی از دستگاه فکری و سیاسی آنان شد و فرصتی برای توسعه گفتمان ملی و ورود آن به عرصهی عمومی ایجاد کرد.
عامل سوم: انگیزههای محکم و متحدکننده در بخشهای عمدهای از جامعه
آنگونه که در بخش پیشین شرح داده شد، روند مدرنیزاسیون ایران با انقلابی مارکسیستی-اسلامیستی در سال ۱۳۵۷ دچار اختلال شد. واپسگرایی و استقلالطلبی افراطی سیستم حاکم بعد از آن فاجعهی تاریخی مانع از بهرهمندی ایران از رشد اقتصادی پر سرعت عصر ارتباطات شد.
از منظر “کارکردگرایی ساختاری” امیل دورکهایم، در دوران پس از انقلاب مارکسیستی-اسلامیستی سال ۱۳۵۷ نهادهایی که میبایست عامل ثبات اجتماعی شوند با جهتگیریهای منفعتطلبانه یا ایدئولوژیک در مسائل اقتصادی و اجتماعی موقعیتی خلق کردند که هنجارهای پذیرفته شده دیگر امکان ایجاد انسجام و بقای نظم اجتماعی را نداشتند و در تضاد با تجربهی زیستهی ایرانیان پیش از این انقلاب بود. ناهنجاریهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مشروعیت نظام سیاسی جدید را با چالش مواجه کرد و پس از رسوایی مدلِ کنترلِ سوپاپ اطمینان (ارائهی آلترناتیو دروغین) شرایط برای ساختارشکنی و ظهور مجدد نیروهای ملی فراهم شد.
در واقع آنچه منجر به پیوند بخش عمدهای از جامعه در اعتراضات سال ۹۸ بود، نه تنها مشکلات معیشتی و شرایط بد اقتصادی که طرح هنجارهایی پذیرفته شده از سوی جامعه بود که رژیم مستقر آن هنجارها را تهدید ماهیتی میدانست. پایه و اساس این تحرکات اجتماعی بازگشت دولت ملی و حقوق شهروندی مدرن بود.
دسترسی به اینترنت و آمار بالای مهاجرین ایرانی دریچهای بود به جهان توسعهیافته که برای ایرانیان درونی نشده بود. حسرت از موقعیتی که ایران را از پیشگامی در توسعه در منطقه به ناکارآمدی و جاماندگی رسانده بود.
جامعهی ایران با اتکا به پشتوانههای تاریخی ابتدا در منازل و سپس در اجتماع به بازسازی هویت ملی و نمادی پرداخت و زمانی که امکان یافت با استفاده از الگوی نافرمانی مدنی پایههای مشروعیت سنتی حکومت ملّایان را هدف قرار داد. در موقعیت آبان ۹۸ هنجارهای کنترلگرایانهی حکومت را با اقدام غیرمنتظره برهم زد و براندازی ساختارهای کنترل و سرکوب را نه با “الگوی شعاری” که با مدلی از “خرابکاری هوشمندانه” که پایههای بوروکراتیک نظم موجود را هدف قرار میداد، پیش برد.
حجم ضربه به سیستمهای کنترلکنندهی جمهوری اسلامی تنها در سه روز با جنبشهای براندازنهی اخیر قابلمقایسه نیست که نشانی از هماهنگی در هدفگزاریها و درک مشترک از مدل مبارزهی فعالانه دارد. بنابر آمار “منابع رسمی” ۷۳۱ بانک، ۷۰ پمپ بنزین، ۱۸۳ خودروی نظامی، ۵۰ پایگاه و پاسگاه نظامی، ۱۴۰ مکان دولتی، ۱۰۷۶ موتور سیکلت (نیروهای سرکوب) و ۱۲۰ آمبولانس (که عموماً برای انتقال نیروهای امنیتی استفاده میشود)، ۴۰ پایگاه اورژانس، ۹ مرکز مذهبی (مسجد، حوزه علمیه …)، و ۸۰ فروشگاه زنجیرهای بهصورت تمام یا نیمهتمام در آتش سوختند.
حجم، وسعت و سرعت اعتراضات آبان ۹۸ به گونهای بود که امکان تحقق براندازی داشت تا جایی که یکی از جانیانی که در مقام فرماندهی عملیاتی در آن روزها عمل میکرد گفته بود: «بهعنوان کسی که در صحنه بودم، معتقدم فقط خدا ما را نجات داد.»
عامل چهارم: بحران سیاسی مهمی که بر دولت تأثیر گذارد و توانایی یا ارادهی دولت برای مقابله با مخالفان را کاهش دهد
در حالی که بهدنبال رفع تحریمها و سرکوب قیمتها با درآمد ارزی ناشی از صادرات نفت، تورم در سال ۱۳۹۵ به زیر ۱۰ درصد رسیده بود، پس از عدم موفقیت جمهوری اسلامی در تعامل با غرب و شکست پروژهی عادیسازی، تورم بهصورت جهشی از سال ۱۳۹۶ افزایش یافت و در انتهای سال ۱۳۹۸ به ۴۱.۲ درصد رسید و تا زمان تحویل دولت حسن روحانی چیزی نزدیک به رکوردی تاریخی آن و حدود ۶۰ درصد بود.
افزایش قیمت بنزین در وضعیت شکنندگی اقتصادی و در حالی که شوک تورمی و افت ارزش ریال سرمایههای چندین سالهی مردم را محو کرده بود، تنها یک پیام به واضح را به جامعه مخابره کرد؛ جمهوری اسلامی بنا به دلایل ساختاری و ماهیت ضد ایرانیاش نمیتواند ما را از این مخمصه برهاند.
ناکارآمدی دولت در ناتوانی از حل مشکلات ساده و تأمین انرژی و امنیت در زمینهی داخلی و شرایط تأسفبرانگیزی که به بیاعتباری گذرنامه ایرانی انجامیده، کمابیش روند مشابهی در تمام اینسالها داشته و ناسازگاری جمهوری اسلامی با نظم جهانی و نفوذ روسی-چینی تا بالاترین سطوح مدیریتی در کشور نشانهای از دولتی که مردم ایران را نمایندگی کند باقی نگذاشته است.
با شکست توافقات هستهای و موشکی آخرین تلاش جمهوری اسلامی برای عادیسازی روابط ناکام ماند و شاید بتوان گفت آخرین فرصت تغییرات غیرخیابانی از جمهوری اسلامی گرفته شد. ناامیدی از تغییر معنادار در رژیمی تمامیتخواه و انزجار عمومی از چرخهی مضحک اصلحطلب-اصولگرا زمانی که با سیاست فشار حداکثری دونالد ترامپ همراه شد، فرصتی برای نسل پیشرو و ترقیخواه ایرانی فراهم کرد تا از الگوی اعتراضی نافرمانی مدنی به تسخیر خیابان و فتح مراکز قدرت روی بیاورند.
آسیبپذیری جمهوری اسلامی و ادامه بحرانهای مشابه پیشبینی سختی نیست، اما با توجه به در دسترس نبودن مطالعات اجتماعی آنچه پیشبینیناپذیر است سطح نارضایتی، خشم جامعه و شکل و زمان بروز آن است که برآیند آن در آبان ۹۸ در بیش از ۱۰۰ شهر ایران ظهوری براندازانه داشت و با توجه به اینکه مشکلات اقتصادی-اجتماعی و بحران مشروعیت از آن زمان روندی فزاینده داشته مواجه با موقعیتهای مشابه دور از انتظار نیست.
عامل پنجم: حمایت خارجی (یا حداقل عدم مداخله به نفع حکومت مستقر)
یکی از عوامل کلیدی در موفقیت یا شکست انقلابها، میزان حمایت خارجی از مخالفان یا عدم مداخلهی قدرتهای خارجی به نفع حکومت مستقر است. در آبان ۱۳۹۸، اگرچه سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ از طریق تحریمهای فلجکننده اقتصاد جمهوری اسلامی را به مرز فروپاشی رساند، اما حمایت خارجی از جنبش ملی مردم ایران به شکل مشخص و سازمانیافته وجود نداشت. در واقع، عدم وجود یک برنامه جامع و هماهنگ از سوی دولت آمریکا و سایر قدرتهای غربی برای تقویت و پشتیبانی از اعتراضات مردمی، یکی از موانع عدم نتیجهبخشی این جنبش شد.
در این میان، رویکرد دولتهای اروپایی و حتی نهادهای بینالمللی، بیشتر به سمت تلاش برای حفظ برجام و احیای روابط اقتصادی با جمهوری اسلامی متمایل بود.
اتحادیهی اروپا، بهجای حمایت از مردم ایران، با ارائهی ابزارهایی مانند اینستکس (سازوکار حمایت از تبادلات تجاری با ایران)، در عمل تلاش کرد جمهوری اسلامی را از فشار تحریمها رهایی بخشد. این اقدامات، علیرغم ناکامی در خنثیسازی تحریمهای آمریکا، پیام روشنی به مردم ایران مخابره کرد: غرب برای حفظ منافع خود، حاضر است رژیمی سرکوبگر را تحمل کند.
دولت اول دونالد ترامپ اگرچه در بلندمدت توانست موقعیت جمهوری اسلامی را تضعیف کند، اما به دلیل مخالفتهای مجلس نمایندگان (که اکثریتی دموکرات داشت) فرصت تکمیل پروژهی فشار حداکثری را نیافت.
نانسی پلوسی -رئیس دموکرات مجلس نمایندگان آمریکا- در مصاحبه یا ABC News به مقایسهی باور نکردنی کشتههای آبان و پرواز ۷۵۲ با دانشجویان معترض به مرگ سلیمانی پرداخت و گفت: «پس از حذف سلیمانی، معترضانی در خیابان بودند که علیه ما به هم پیوستند و این اصلاً برای آمریکا خوب نبود.»
در نهایت، آنچه شرایط را برای جمهوری اسلامی تسهیل کرد، مداخلهی روسیه و چین به نفع این رژیم بود. این دو کشور با تأمین تجهیزات سرکوب (مانند دوربینهای نظارتی و تکنولوژی فیلترینگ اینترنت)، کمک مالی و قراردادهای اقتصادی بلندمدت (هرچند مغایر با منافع ملی ایران) توانایی جمهوری اسلامی را برای سرکوب اعتراضات افزایش دادند. رویکرد منفعلانهی کشورهای منطقه مانند عربستان و امارات در قبال اعتراضات آبان ۹۸ نیز در درجه کمتر نشان میداد که مخالفتهای این کشورها با جمهوری اسلامی فقط جنبهای فرصتطلبانه دارد.
نتیجهگیری
جنبشی که ایران در آبان ۱۳۹۸ تجربه کرد از نظر ابعاد و گستردگی، یک خیزش مهم و بزرگ محسوب میشد که توانست تأثیرات روانی و اجتماعی عمیقی بر جامعهی ایران بگذارد. اما به دلیل مجموعهای از عوامل نتوانست به پیروزی قطعی برسد.
انقلابها در اشکال و اندازههای مختلف هستند، اما نقطهی اشتراک آنها سرنگونی حکومت و ساختارهای اجتماعی حامی آن نظام سیاسی است. در حقیقت آنچه آبان ۹۸ را از بسیاری از اعتراضات سالهای اخیر متمایز میکند وجه انقلابی آن است که تلاشی فعالانه برای براندازی ساختار جمهوری اسلامی داشت که فقط با استفاده از تسلیحات جنگی (همچون تیربار) امکان سرکوب یافت.
جنایت آبان اگرچه توسط بازوهای رسانهای جمهوری اسلامی در داخل و خارج هرگز نمود واقعی نیافت، اما مدلی از براندازی در حافظهی جمعی مردم ثبت شد که در فرصتهای ممکن میتواند مدل پیروزی و عبور از شر مطلق و احیای دولت ملی بهمنظور بازگشت به مسیر توسعه باشد.
عامل حمایت خارجی بهعنوان یکی از پیشنیازهای انقلاب، در جنبش آبان ۹۸ به شکل جدی حضور نداشت. این موضوع نشان میدهد که جنبشهای انقلابی ایران در آینده، برای موفقیت، نیازمند رهبری ملی قابل اتکا و جلب حمایت فعالانهی قدرتهای خارجی است.
پیشرفت قابلملاحضهی گفتمان ملیگرایی و تثبیت رهبری ملی در سالهای بعد از آبان ۹۸ و جنبش ۱۴۰۱ امکان مذاکره و تاثیرگذاری بر قدرتهای خارجی را افزایش داده و به برخی از نگرانیهای آنان از خلأ قدرت پاسخ داده است. بازگشت غیرمنتظرهی دونالد ترامپ و شکست نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی میتواند به معنای سطحی بالاتر از فشار حداکثری باشد که همراهی آن با عوامل دیگر امکانی تاریخی برای احیای دولت ملی فراهم خواهد کرد.